من دندانپزشکی رفتن را دوست دارم
آنالی اکبری
ستون فقرات روزنامه هفت صبح
شما را نمیدانم اما من دندانپزشکی رفتن را دوست دارم. طبعا آدم نباید از نیم ساعت نشستن زیر نور اعتراف گیری در حالی که دهانش تا مرز پاره شدن باز است خوشش بیاید اما به نظر من جالب است. یک جور عذاب لذتبخش است. عذابی که به یک هپی اند ختم میشود. بله از دندانهای سالم و زیبا حرف میزنم.
وقتی دکتر سوزن را در لثه یا لپم فرو میکند و یک طرف صورتم شروع میکند به بی حس شدن، سعی میکنم با متدهای مختلف این بی حسی را آزمایش کنم. اول زبان را به داخل لپ و لثهام میکشم بعد دستم را بر روی صورت میگذارم و با انگشت به نقاط بیحس ضربه میزنم. از بی حسی خوشم میآید. انگار در رودخانه استوکس فرو رفته و رویین تن شده باشم. در آن چند دقیقه احساس میکنم هیچ نیرویی نمیتواند شکستم دهد. دکتر و دستیارش خم میشوند به سمت دهان گشودهام و ابزار آلات جنگیشان را در دندانم فرو میکنند و من خم به ابرو نمیآورم. فقط با پوزخندی فرضی نگاهشان میکنم و میگویم هاهاها من فناناپذیرم.
توی مراحل عصب کشی دندان، عاشق وقتی هستم که دستیار با دقت اما خونسردی آتش افکنش را روشن میکند و سیخی را روی شعله میگیرد و دکتر آن تکه آهن گداخته را به سمت دندانم میآورد و من باز خم به ابرو نمیآورم و دود از دهانم بیرون میآید. اینجور وقتها حس میکنم یک اژدهای اوکراینیام. اژدهایی قدرتمند که هیچکس قادر به از پا انداختنش نیست.
از مطب که بیرون میآیم، چند دقیقهای که میگذرد، کم کم اثر بی حسی از بین می رود. صورتم که به حالت عادی بر میگردد حس میکنم قدرتهایم را از دست دادهام. حالا ممکن است در اثر برخورد با یک موتور، پرت شوم کف خیابان و صدای شکستن دندههایم را بشنوم. ممکن است در یک جنگ تن به تن وسط یک دشت شقایق، مشتی به صورتم بخورد و نقش زمین شوم. ممکن است دیگر برندهی کمربند قهرمانی بین قارهای در یک مسابقه کشتی کچ وحشیانه نباشم. به خانه که بر میگردم جلوی آینه لبخند می زنم. از سلامت و قیافه دندانها که خوشم بیاید بی خیال رویین تنی میشوم. صبر میکنم تا یک برنامهی دندانپزشکی دیگر.
منبع:دندانه