تجهیزات دندانپزشکی تاج الدین
0 محصولات نمایش سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

درنگی در باب بایستگی پاس‌داشت زبان پارسی

درنگی در باب بایستگی پاس‌داشت زبان پارسی

 

یادداشت‌های یک دندان‌پزشک آنرمال-۶

پاس داشتن زبان فارسی از دیرباز یک وظیفه ملی میهنی بوده‌است. سخن‌گویان به این زبان شیرین نیز از همان گذشته تا امروز در برابر این تکلیف سه رویکرد متفاوت را در پیش گرفته‌اند. گروهی به آن عنایتی کامل دارند و به دقت این بار امانت را به دوش می‌کشند و به نیکوترین وجهی زبان مادری را پاس می‌دارند. دسته‌ای دیگر اگرچه به آن توجه دارند اما اندکی خسته‌اند و با مطرح شدن این مبحث، به طرز نامحسوسی از زیر سبیل به داخل کوچه علی‌چپ می‌پیچند. این افراد بیشتر از پاس داشتن به پاس دادن این مسئولیت به دیگران علاقمندند. و اما گروه سوم که کلا با پاس میانه‌ای ندارند، از اساس با طرح چنین موضوعاتی مخالفند و با زدن شوتی محکم زیر آن خیال خود را به کل از پرداختن به آن راحت می‌کنند.

نگارنده از ابتدای خلقت بر اساس نقشه ژنتیکی خود علاقه ذاتی به این قضیه داشته‌ام و بعدها نیز به‌صورت اکتسابی آن را تقویت نموده تلاش کرده‌ام با اندک بنیه علمی و فرهنگی خویش از اعضاء گروه اول باشم. برای امثال بنده که از سویی به این مقوله دلبستگی دارند و از سوی دیگر به دلیل مشغله‌های زیاد و کمبود وقت تنها مطالعات پراکنده‌ای در این خصوص دارند، گاه هنگام پیمودن این مسیر بن‌بست‌هایی هویدا می‌شود که با وجود اندرز روان‌شناسان امروزی نه می‌توان برای رهایی از آن راهی یافت و نه می‌توان راهی ساخت.

از جمله این چالش‌گاه‌های ادبی می‌توانم به امر خطیر معادل یابی برای واژه‌های بیگانه اشاره کنم. البته این امر نه تنها ذهن بسته حقیر کم‌سواد را به خود مشغول داشته، که از گذشته‌های نه چندان دور دغدغه فکری بسیاری از دانشوران و سخن‌شناسان این مرز و بوم بوده‌است. اینکه آیا اصولا واژه‌های وارداتی را وطنی بکنیم یا خیر؟ اگر خیر، چرا و اگر بله، تا کجا و کدام حوزه‌ها؟ و اینکه هنگام اجرا ملاک و معیارمان برای برگزیدن برابرنهاده‌های فارسی چه باید باشد و اساسا سود این کار چیست؟ همه سوالات مهم و سختی است که پاسخ آن بر عهده بزرگان ادب بخصوص کارشناسان فرهنگستان زبان فارسی است.

یادش به خیر اولین باری که به صورت جدی به این مساله فکر کردم ترم اول دانشگاه بود. آن زمان یکی از کتب مرجع آناتومی ما، کتاب تشریح سر و گردن استاد دکتر یوسف محمدی بود. کتابی به غایت خوفناک و دشوار برای یک جوان تازه از دبیرستان بیرون آمده که بر استفاده از معادل‌های فارسی برای اصطلاحات تخصصی تاکید داشت. ورید وداج داخلی و اجوف فوقانی را از آن زمان هنوز در خاطر دارم. بگذریم. در این سال‌ها اگرچه کم و بیش با این مشغله ذهنی درگیر بودم اما از فرط درماندگی در یافتن پاسخ کم‌کم در شرف مهاجرت از گروه پاس دارنده‌ها به دسته پاس‌دهنده‌ها قرار داشتم که شنیده‌های اخیرم در مورد انتخاب معادل‌های شگفت‌انگیز توسط فرهنگستان، دوباره معضل قدیمی واژه‌سازی را برایم به یکی از گزینه‌های روی میز بدل ساخت.

در واقع بنده خودم را به پاسداشت زبان و فرهنگ ایرانی بی‌اعتنا نمی‌دانم و بسیار تلاش می‌کنم دلباخته و ذوب در فرهنگ اجانب نباشم، اما احساس می‌کنم اگر شبی همراه خانواده به غذاخوری بروم هضم کردن «خمیربرگ» به جای «لازانیا» برای معده بیمارم مشکل باشد. یا اگر همان شب بعد از غذا بخواهم از سر شکم‌سیری ولخرجی کنم و خانواده را به دسری هم مهمان کنم بعید می‌دانم تمایل داشته باشم به جای «نوتلابار»، سری به «نان داغ، شکلات داغ» بزنم. از همه اینها گذشته وقتی آخر شب به خانه رسیدیم، اگر به پشتوانه اینکه چند ساعتی را با خانواده گذرانده‌ام به خودم اجازه بدهم که اندکی وارد دنیای مجازی بشوم قطعا دوست دارم به جای «رایانک مالشی» از «تبلت» استفاده کنم. همه اینها در حالی است که به عنوان یک ایرانی دوستدار حفظ و تقویت زبان مادری واقعا خوشحال می‌شوم اگر دولت خدمتگزار به جای «سوبسید» به من «یارانه» پرداخت کند. همچنین لذت می‌برم از اینکه بخشی از درآمد سرشارشرکت مخابرات از ارسال «پیامک» است نه «اس ام اس». و در نهایت چون خودروی شخصی قابل اطمینانی ندارم دوست دارم برای مسافرت به «پایانه» اتوبوس‌رانی بروم نه «ترمینال».

متاسفانه داستان سردرگمی آدم کم‌اطلاعی چون من، در حوزه علوم تخصصی دو چندان می‌شود. مثلا نمی‌دانم چرا من که به راحتی از «هسته» سلول یاد می کنم و حتی یادم نمی‌آید نام خارجی آن «نوکلئوس» بوده، چرا زبانم نمی‌چرخد که به «میتوکندری» بگویم «راکیزه»؟ یا گمان می‌کنم اگر شروع به خواندن کتابی علمی در حوزه علوم زیستی بکنم و اواسط آن به واژه‌هایی همچون «برچاکنای» و «کافنده‌تن» برخورد کنم یک لحظه کتاب را بسته، به روی جلد مراجعه خواهم کرد تا مطمئن شوم به جای کتاب زیست‌شناسی، شاهنامه فردوسی را برنداشته‌باشم. و وقتی از درستی انتخاب کتاب مطمئن شدم و با مراجعه به فرهنگ لغات دریافتم این دو کلمه، به ترتیب جایگزین «اپی‌گلوت» و «لیزوزوم» شده‌اند به فکر فرو می‌روم که تفاوت واژه‌هایی چون کبد و استخوان و مویرگ، که در متون علمی ما به جای لغات خارجی استفاده می‌شوند، با این واژه‌های نامانوس و نچسب چیست که آنها را به راحتی به کار می‌بریم اما از اینها دوری می‌کنیم؟ آیا به راستی به گفته کارشناسان گذر زمان و استفاده مستمر جای این غریبه‌های دیرآشنا را در دل ما باز خواهد کرد؟

اکنون بگذارید برای حسن ختام، این موضوع را در رشته خودمان پیگیری کنیم. جایی که داستان جایگزین‌های ملموس و برابرنهاده‌های نامانوس که در حوزه عمومی و علوم تخصصی دیدیم تکرار می‌شوند. اینجا نیز معادل‌هایی می‌بینیم که از نظر معنایی به ذهن نزدیکند و حس خوبی می‌دهند مانند دندان پایه به جای اباتمنت و یا جرمگیری به جای اسکیلینگ یا کلینینگ، که همگان با رغبت از آنها استفاده می‌کنند. واژه‌هایی هم یافت می‌شوند که شاید در نگاه اول ارتباط معنایی مستقیمی ندارند اما طی سال‌ها استفاده به خوبی جا افتاده‌اند و به کار می‌روند همچون عاج و مینا. در کنار این لغات، می‌توان از معادل‌هایی مثل برهمایی، دورینه، چندشاخگی به جای اکلوژن، دیستال و فورکیشن هم نام برد که حس معنایی خوبی دارند و از شانس بیشتری برای مقبولیت عام برخوردار هستند. و بالاخره در انتها به کلماتی برمی‌خوریم نظیر «پژک»، «دش رویش»، «برسازه» و «بیش‌ساروجی» که به نظر می‌رسد برای ثابت کردن خودشان و بیرون راندن لغات «پلاک»، «دیسپلازی»، «پروتز» و «هایپرسمنتوزیس» از دایره لغات کاربران باید زحمت زیادی بکشند و بسیار محتاج دعای خیر شما عزیزان هستند.

منبع:دندانه

0
دیدگاه‌های نوشته