سالهای زیر و رو شدن!/ بحران میانسالی در دندانپزشکان
یک بعد از ظهر گرم تابستان موقع حرص خوردن برای درمان ریشه بیماری که بیحس هم نمیشود، یکباره این حس به سراغ آدم میآید که من قرار بود این بشوم…؟
همه چیز از این سئوال شروع میشود!!!
وقتی دندانپزشک دهه سی و اندی سالگی را به پایان میبرد، اغلب مطب دارد، ازدواج کرده و شاید فرزندی هم داشته باشد. او که اصلیترین انتخابهایش را انجام داده و حالا به ثباتی نسبی رسیده، از خودش میپرسد: آیا من این زندگی را میخواستم؟ آیا قرار بود من در این سن اینجا ایستاده باشم؟ سر و وضع و خانه و ماشینم این شکلی باشد؟ تخصص چی؟ پول چی؟ جایگاه اجتماعی چی؟ و هزاران سئوال از این دست.
به این سئوالها چند جور میشود جواب داد، پاسخ اول اینکه بله هنوز که خبری نیست و کلی از مسیر پیشرفت در آینده باقی مانده، در اینصورت اتفاقی نمیافتد و زندگی روال عادی خود را خواهد داشت و کماکان به فایل کردن کانالها ادامه خواهیم داد. فوقش بیمار درد دارد و جیغ و دادی میکند و دست و پایی میزند.
اما وقتی پاسخ این باشد که نه! خواستهٔ من این نبود، اوضاع فرق خواهد کرد. فرد منفعل این گونه فکر میکند که موقعیت مورد نظر من این نبود ولی کاری از من بر نمیآید، لذا ممکن است دچار اضطراب یا افسردگی شود. اما اگر فرد بخواهد وارد چالش با این فکرها شود، مهاجرت، تغییر شغل، ناسازگاری در خانواده و حتی طلاق و تجدید فراش گزینههایی است که در ذهن فرد شکل میگیرد.
تنهایی یک دندانپزشک/ اثر توکا نیستانی
اینجاست که رفتارهای غریب مانند زدن زیر همه چیز، متارکه و ازدواج مجدد با همسری جوان، رها کردن حرفه و روی آوردن به باغداری، و در حالتهای منفعلانهتر افسردگی و پناه بردن به الکل و یا اعتیاد ممکن است بروز کند.
با افزایش سن و ورود به دهه چهل و پنجاه سالگی از درصد کسانی که از شرایط خود راضیاند یا امیدی به بهبود آن در آینده دارند کاسته میشود. اما در عین حال ثبات زندگی و تعهدات به خانواده و شغل موجب میشود ریسک پذیری فرد برای تغییر شرایط کم و کمتر شود. زیرا آیندهای که در دهههای قبل برای خود تصور میکرد نیز، اکنون پشت سرش قرار دارند.
روانشناسان نمودار رضایتمندی از زندگی را به شکل U تصویر کردهاند. که در کودکی و کهنسالی در اوج است و در میانسالی یعنی همین سن وسالها فرد در حداقل رضایتمندی از زندگی خود قرار دارد.
البته همه جای این قصه اینقدر هم تلخ نیست، بسیاری از افراد هم برای آسودگی از این افکار منفی به سراغ علایقشان میروند، به سیاحت جاهایی که ندیدهاند، آموختن زبانی جدید یا حتی ادامه تحصیل در رشتهای نو؛ تنها وقتی تنشها به امورات خانوادگی و شغل میکشد بحران ساز خواهد بود.
در سنین بالاتر بسیاری میآموزند که قدر داشتههای خود را بدانند و بدون حرص زدن برای بیشتر به دست آوردن از همصحبتی خانواده و دوستان خود لذت ببرند.
در نهایت باید تاکید کرد که بیشتر بزرگسالان بحرانهای میانسالی را تجربه میکنند و اگر چه عواملی مانند فشارهای روانی از قبیل یائسگی، رفتن فرزندان از خانه، مرگ همسر (سندروم آشیانه خالی) میتوانند بر شدت این بحرانها بیافزایند، آگاهی داشتن نسبت به بروز این بحران، همه گیر بودن آن و بهرهمندی از مشاور مناسب میتواند عوارض ان را کاهش دهد.
منبع:دندانه