تجهیزات دندانپزشکی تاج الدین
0 محصولات نمایش سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

شما را به یاد می‌آورم آقای سین!

شما را به یاد می‌آورم آقای سین!

 

تقدیم به کسی که شب زیبای بیست و سوم فروردین را ندید

من به فکر کار شما بودم آقای سین. مطمئن باشید و حواسم بود که آخرهای اسفند نود و چهار، اسم شما را هم جزو کسانی که باید به فکرشان باشم، گوشه تقویم سال بعد یادداشت کنم.

و امروز عصر بیست و سوم فروردین، مصادف با روز دندان‌پزشک، وقتی خانم منشی از من پرسید که آقای س را یادم هست یا نه، من شما را یادم بود، آقای سین.

نشان به آن نشانی که ایمپلنت‌های چپ بالا شماره ۵و۶ که سال نود و دو برایتان گذاشته بودم را یادم بود. و ایمپلنت چهار پایین سمت راست که د‌ی‌ماه نود و چهار برایتان گذاشته بودم را هم یادم بود. و حتی آن شش پایینی که برای پدر پیرتان گذاشته بودم… و یادم بود که اسم شما حمید است و مودب و خجالتی و جوان هستید. و یادم بود که عرض لثه چسبنده ایمپلنت پایین شما کم است و باید برایش کاری بکنم. و یادم بود که عادت داری وقتی کارت تمام می‌شود یک جور خاص از روی یونیت جست بزنی پایین و بعدش یک‌بند تشکر کنی.

این‌ها چیزهای زیادی بودند و سوال خانم منشی هر چه می‌خواست باشد… این‌ها برای جواب دادن کافی بود. ولی لازم شد قیافه شما را هم به یادبیاورم. از من دلخور نباشید که نتوانستم صورت شما را به یاد بیاورم. شمایی که سطح دیستال ایمپلنت بالا و عرض لثه چسبنده ایمپلنت پایینتان را به خوبی به یاد دارم. خانم منشی هیچ سوالی راجع به شما نداشت. خانم منشی فقط با بغض گفت که شما، آقای حمید س که مودب و خجالتی و جوان هستید و لثه چسبنده‌ات عرض کافی ندارد، درست بیست روز پیش تصادف کرده‌ای و از دنیا رفته‌ای و من دیگر هرگز نمی‌توانم برای عرض لثه چسبنده چهار پایین شما کاری بکنم. شمایی که بیمار مودب و خجالتی و جوان من بودید و اسمتان حمید بود و یکجور خاصی از روی یونیت جست می‌زدید…

و حالا نیمه شب بیست و سوم فروردین، مصادف با روز دندان‌پرشک، من به شما آقای سین که مودب و خجالتی و جوان بودی می‌گویم که اینکه من قیافه شما را به یاد نمی‌آورم درست برعکس آنچه شما فکر می‌کنید، برای این است که من به فکر کار شما بودم… من آنقدر نگران عرض لثه چسبنده سمت راست شما بودم که در خاطرم جایی برای صورت شما باقی نمانده بود. و اینکه من روزی نگران شما بوده‌ام برای اینکه الان، نیمه شب بیست وسوم فروردین، عزای شما را داشته باشم کافی است. اینکه من صورت شما را به خاطر ندارم دلیل خوبی برای اینکه عزادار شما نباشم نیست. اصلا دلیل خوبی نیست وگرنه چرا نگاه کردن به رادیوگرافی‌های شما و خانواده شما، آقای حمید س، باعث می‌شود که اشک‌های من پایین بریزد.

درست است که شما درست بیست روز پیش تصادف کرده‌ای و دختر سه ساله‌ات را تنها گذاشته‌ای؛ ولی من به خودم اجازه نمی‌دهم که دیگر نگران عرض لثه چسبنده شما نباشم. کاش شما هم زنده بودی و این شب زیبای بهاری بیست و سه فروردین را می‌دیدی… کاش برمی‌گشتی و دوباره از روی یونیت من با جست پایین می‌آمدی و یک‌بند تشکر می‌کردی. کاش داغ فرزند را به دل صاحب این رادیوگرافی با فک پیر و ریج تحلیل رفته‌اش نمی‌گذاشتی. کاش سه سال دیگر وقتی این جوانه‌های دندان دائمی بیرون می‌آمدند توهم زنده بودی و برای کنگره‌های درشت دندان دخترت ضعف می‌کردی. کاش صاحب این نمای رادیوگرافی جوان و سالم مثل بقیه زن‌ها هفته دیگر برای تو کادوی روز مرد می‌خرید. کاش به هر دندانی یک ادم و به هر آدمی یک خانواده وصل نبود. کاش آدم‌ها فقط‌‌ همان لثه چسبنده اطراف ایمپلنتشان باقی می‌ماندند.

شاید آن وقت دندان‌پزشک بودن ساده‌تر بود و هیچ دندان‌پزشکی رو بروی عکس های رادیوگرافی اشک نمی‌ریخت.

منبع:دندانه

0
دیدگاه‌های نوشته