تجهیزات دندانپزشکی تاج الدین
0 محصولات نمایش سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

محاکمه دندانپزشکی که با قمه‌کشی قصد سرقت داشت!

محاکمه دندانپزشکی که با قمه‌کشی قصد سرقت داشت!

 

سایت‌های خبری و روزنامه‌های کشور در پایان اولین هفته مرداد ماه از محاکمه یک دندان‌پزشک جوان خبر دادند که در سال۹۵ همسایه روانشناس خود را هدف ضربات قمه قرار داد و تا یک قدمی مرگ پیش برد.
رسانه‌های خبری جزییات این سرقت خونین که دادگاه آن روز ۲مرداد۹۸ برگزار شده است، را چنین روایت کرده‌اند:

۲۴‌دی‌ سال‌۹۵، مأموران پلیس از درگیری خونین در یکی از مطب‌های دندانپزشکی حوالی تجریش باخبر و راهی محل شدند. وقتی مأموران به محل رسیدند با مرد ۴۷‌ساله به نام مهدی روبه‌رو شدند که با اصابت قمه به سینه‌اش به شدت مجروح شده بود. مهدی به بیمارستان منتقل شد و به طور معجزه‌آسایی زنده ماند.

در جلسه رسیدگی به این پرونده که روز دوم مرداد۹۸ در شعبه سوم دادگاه کیفری یک استان تهران برگزار شد، ابتدا نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و گفت: دندان پزشک فریبرز ۳۳ ساله متهم است که بیست و چهارم دی سال ۹۵ با ضربه قمه مهدی ۴۷ ساله را به شدت زخمی و پول‌ها و خودرو‌های وی را سرقت کرده است.
وی افزود: اکنون با توجه به مدارک موجود در پرونده برایش تقاضای کیفر دارم.

سپس مرد روان‌شناس به عنوان شاکی در جایگاه ویژه ایستاد و در تشریح جزئیات ماجرا گفت:
«من دکترای روان شناسی دارم و در طبقه سوم ساختمان پزشکان حوالی میدان تجریش در یک مطب کار می‌کردم. فریبرز در طبقه سوم همان ساختمان صاحب یک کلینیک دندانپزشکی بود. ما چند مرتبه یکدیگر را در پارکینگ دیده بودیم و او چند بار با من درددل کرد.
او می‌گفت مدتی است عصبی شده و حال و حوصله ندارد و وقتی فهمید دکترای روان شناسی دارم چند بار با من صحبت کرد. مدتی بود ماشین او را شب‌ها هم در پارکینگ می‌دیدم. وقتی علتش را از او پرسیدم گفت که به تازگی از زنش جدا شده و با پدرش نیز درگیر است و به همین دلیل شب‌ها را در کلینیک می‌ماند. او ساعت مچی را که به دستم بسته بودم دید و چند بار درباره ساعت‌های گران‌قیمت با من صحبت کرد. وقتی به او گفتم که چند ساعت رولکس طلا دارم از من خواست یک روز به کلینیک او بروم و ساعت‌ها را با خودم ببرم. من یک واحد آپارتمان نیز داشتم که می‌خواستم آن را بفروشم. فریبرز از من خواست تا سند آپارتمانم را نیز ببرم، چون می‌گفت قصد دارد آپارتمانم را بخرد.
آن روز عصر که به کلینیک دندانپزشکی رفتم، کسی آن جا نبود. او از من پذیرایی کرد و ساعت‌های رولکس را که برده بودم دید. اما یک باره و بدون مقدمه به رویم قمه کشید.
او می‌گفت من پشت سر او حرف زده و باعث شده‌ام همسرش از او طلاق بگیرد. من ابتدا فکر کردم او دچار جنون شده است به همین دلیل سکوت کردم، اما بعد از چند دقیقه از من خواست قولنامه آپارتمانم را به نحوی که او می‌گوید تنظیم کنم. من هم قولنامه را به نام او نوشتم. فریبرز سوئیچ ماشین بی‌ام‌و و لندکروزم را از من گرفت و دست و پایم را با چسب بست. او می‌گفت که من زندگی‌اش را نابود کرده‌ام و مستحق مرگ هستم.
فریبرز از من خواست تا دسته چکم را به او بدهم، اما وقتی گفتم دسته چک در خانه است با قمه ضربه‌ای بین سینه و کتفم زد که خون فواره زد و من روی زمین افتادم. او می‌خواست دومین ضربه را به شکمم بزند که دستم را جلوی شکمم گرفتم و ضربه به دستم خورد.

فریبرز که گمان می‌کرد مرده‌ام، مرا رها کرد. در آن لحظه زندگی برایم تمام شده بود، اما تصمیم گرفتم هیچ واکنشی از خودم نشان ندهم و خودم را به مردن بزنم. او چند ساعت در حالی که من روی زمین افتاده بودم و خون‌ریزی شدید داشتم مقابلم راه می‌رفت. حتی چند دقیقه‌ای خوابید و سپس با برادرش تماس گرفت و کمک خواست. او به برادرش گفت به آن جا بیاید و جنازه مرا به جای دیگری منتقل کند. من در این مدت هیچ حرکتی نمی‌کردم تا این که او کلینیک را ترک کرد. وقتی صدای قفل در را شنیدم به سختی از جا بلند شدم و خودم را به بالکن رساندم. از طریق بالکن و به سختی توانستم شیشه اتاق دفتر وکالتی را که در همسایگی کلینیک قرار داشت بشکنم و وارد آن جا شوم و با پلیس تماس بگیرم.

دقایقی بعد پلیس و اورژانس رسیدند و من به بیمارستان شهدای تجریش منتقل شدم. در بیمارستان متوجه شدم قمه ۱۳ سانتی‌متر از سینه ام را شکافته و در نیم میلی‌متری آئورتم متوقف شده است. من مرگ را با چشمانم دیدم و به طرز معجزه‌آسایی زنده ماندم.»

در ادامه دادگاه مرد دندانپزشک که با قرار وثیقه سنگین آزاد بود، در جایگاه ویژه ایستاد و حرف‌های عجیبی را مطرح کرد. وی گفت:
پدرم دندانپزشک بود به همین خاطر برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفتم و با مدرک دندانپزشکی به ایران بازگشتم. مشغول دوره تکمیلی تحصیلاتم بودم که کلینیک دندانپزشکی زدم و چند دکتر دندانپزشک برایم کار می‌کردند و درصدی از پول آن‌ها را می‌گرفتم. من با شاکی در همان ساختمان پزشکان آشنا شدم.
من خانواده ثروتمند‌ی دارم و به سرقت اموال دکتر روان‌شناس نیازی نداشتم. اصلاً یادم نیست آن روز چه اتفاقی افتاد. ما با هم مشروب خورده بودیم و من چیزی از ماجرا به خاطر ندارم و نمی‌دانم چرا دست به سرقت زدم.
زمانی که مهدی صاحب خودروی بی‌ام‌و و لندکروز بود، من خودم بنز مدل بالا داشتم. این موضوع نشان می‌دهد نیاز مالی نداشتم. فقط به خاطر دارم وقتی گمان کردم مهدی مرده با برادر و دایی‌ام تماس گرفتم و از آن‌ها کمک خواستم. دایی‌ام ماشین کرایه کرد و مرا به شمال کشور فرستاد تا پیش برادرم بروم.
من بعد از این که با وثیقه آزاد شدم تحت درمان روان پزشک قرار گرفتم و حالا دارو مصرف می‌کنم…»
با پایان دفاعیات متهم هیئت قضایی وارد شور شد تا درباره این پرونده حکم صادر کند.منبع : خراسان

 

منبع:دندانه

0
دیدگاه‌های نوشته