گپ و گفتی با دکتر افشین قناد، دندانپزشک، شاعر و طنزپرداز
دکتر افشین قناد؛ آرام و دوستداشتنی است اما در عین حال جدی و کاملا متعهد به کار. از سر اتفاق و تنها به دلیل درسخوان بودن، دندانپزشک شده و در میانه این گفتگو اعتراف میکند «غم نان اگر بگذارد» شاید طبابت را کنار میگذاشت و به مشغلههای فرهنگی میپرداخت.
بیشتر دندانپزشکان با نام و چهره او آشنا هستند و شعرهای طنز و شیرینش را در مراسم و گردهمآییهای دندانپزشکی یا خبرنامه انجمن دندانپزشکی ایران به یاد دارند؛ اما سرودن اشعار طنز با مضمون دندانپزشکی تنها یکی از دغدغههای اوست. بیشتر که با او آشنا شوید میتوانید از اشعار جدی و حتی مذهبی او بشنوید یا بدانید که در کنار سرودن شعر، نویسنده قهاری نیز هست و البته بخشی از زمان روزانههاش را به ویرایش متن کتابهای علمی یا نشریات دندانپزشکی اختصاص داده است.
(عکسها از احسان قلمچی)
* دندانپزشک، شاعر، طنزپرداز؛ این سه عنوان چگونه و کجا جلوی اسم شما قرارگرفتند؟
تصاحب عنوان واقعی دندانپزشک طبیعتا برمیگردد به تاریخ فارغالتحصیلی و گرفتن شماره نظامپزشکی که در سال ۱۳۷۱ بودهاست. اما غصب عناوین جعلی شاعر و طنزپرداز حدود سال ۱۳۸۱ رخ داد؛ در واقع از زمان آغاز فعالیتهای صنفیام در انجمن دندانپزشکان عمومی ایران کمکم این القاب به نامم سنجاق شد.
* چرا غصب و چرا جعلی؟
چون با اینکه من هم مثل حافظ و بقیه! کارهای ضعیف و قوی دارم ولی شاید اگر واقعبینانه نگاه کنیم و معیار سنجشمان استانداردهای ادبی باشد هیچکدام از این عناوین به من تعلق نگیرد. شاید این هم از بخت و اقبال من بوده که همکاران کمتر به این هنرها پرداختهاند و مهمتر از آن دوستانی که آثار بسیار ارزشمندی هم دارند کمتر آثارشان را ارائه کردهاند. خلاصه اینطور شده که بنده بیشتر مورد لطف و عنایت قرارگرفتهام و به این القاب مفتخر شدهام.
شاعر هم در این خصوص گفته: چو بیشه تهی ماند از نره شیر/ شغالان درآیند آنجا دلیر
* دندانپزشکی معمولا فضایی دلهرهآور و پر استرس است. شما چگونه از این فضا موقعیتهای طنز بیرون میکشید؟
از قضا طنز جز از دل چنین فضاهایی بیرون نمیآید. اساسا خاستگاه طنز موقعیتهای تلخ و سخت و ناخوشایند است. صادقانه اعتراف میکنم که اگرچه ذاتا از دسته آدمهایی نبودهام (دعا کنید بشوم) که به جای لعنت به تاریکی، شمع روشن کنم اما گاهی هم بر خلاف عادت وقتی در موقعیت دشواری قرار میگیرم سعی میکنم با خرده هوش و سر سوزن ذوقی که دارم آن موقعیت تلخ را به شیرینی بیان کنم تا هم تحملش آسانتر شود و هم شاید منشا اثری برای تغییر آن وضعیت باشد.
* سوژه اشعار و نوشتههای شما فقط دندانپزشکی است یا در سایر مضامین و حوزهها هم آثاری دارید؟
خیر، بنده همه فنحریفتر از آنم که تنها به حوزه دندانپزشکی محدود بشوم. اینکه تا امروز کمتر آثار عاشقانه، حکیمانه و مذهبیام را شنیدهاید، هم به خاطر خوشاقبالی شماست و هم اینکه به دلیل درگیری مستمر با مسائل شغلی و صنفی، بیشتر انواع دندانپزشکی را ارائه کردهام تا سایر مضامین.
* معمولا سوژههای نوشتن و سرودن چه زمانی به شما الهام میشوند؟ اگر در میانه درمان یک بیمار شعری به ذهنتان جاری شود، چه میکنید؟ آیا پیش آمده که کار درمان را رها کنید و دنبال کاغذ و قلم بگردید؟
به نظرم سوژه دور و بر ما زیاد است. نکته اینجاست که کسی که ذهن خودآگاه و ناخودآگاهش دنبال یافتن سوژه باشد آنها را میبیند و به آنها توجه میکند؛ مثلا یکبار با اتومبیل در محل میرفتم که توجهم به تعداد زیاد بنگاههای معاملات املاک جلب شد. یاد مغازههایی افتادم که تا چندی پیش سوپرمارکت و میوه فروشی بودند و امروز همراه تعداد دیگری از مکانهای خالی تبدیل به آژانس مسکن شدهبودند. در همین افکار این ابیات به ذهنم خطور کرد:
فریادم از آن روی بر افلاک شده/ بینم همه کس اسیر ملاک شده
هر جای مسقفی به هر برزن و کوی/ بنگاه معاملات املاک شده
به همین ترتیب بارها پیش آمده که هنگام درمان، بیتی به ذهنم رسیده و از ترس اینکه مبادا شاهکار جدیدم فراموشم شود وسط کار بلند شده و آن را یادداشت کردهام. وقتی علیرغم توقعی که از بیماران داریم خودمان هنگام کار با موبایل صحبت میکنیم، احتمالا چنین خلاف کوچکی آن هم به دلایل فرهنگی جایز است.
* آثارتان غیر از نشریات حوزه پزشکی و دندانپزشکی در رسانه دیگری منتشر شدهاست؟
در رسانههای چاپی خیر، ولی در فضای مجازی چرا؛ از جمله در سایت ایردن و این اواخر سایت ساده، زیبا و مفید خودتان «دندانه» که از این بابت از شما سپاسگزارم.
* تا امروز مجموعهای از آثارتان گردآوری و منتشر کردهاید یا در تدارک این کار هستید؟
تا امروز جز یک ترجمه در زمینه دندانپزشکی و یک ترجمه مشترک در زمینه ادبی کتابی منتشر نکردهام. دو کتاب که ویرایش آنها را بر عهده داشتهام نیز منتشر شدهاند. در مورد کارهای خودم بسیار علاقهمندم و همیشه وسوسه این کار در من بوده که مجموعه آثاری به چاپ برسانم و حتی این اواخر مشغول جمعآوری آنها بودهام. اما بیشتر به خاطر مسائل مالی تاکنون بهطور جدی دنبال آن را نگرفتهام. البته ناگفته نماند که کمی هم میترسم کسی آن را نخرد و بخورد توی ذوقم و کتاب هم بماند روی دستم.
* چقدر با جماعت شاعر و طنزپرداز حشر و نشر دارید؟ آیا در جلسات و نشستهای ادبی شرکت میکنید؟
متاسفانه در این مورد بسیار غیر فعالم. در واقع اوقات اصلی که صرف طبابت میشود و غیر از آن هم با وقتی که برای فعالیتهای جنبیام در انجمن دندانپزشکی ایران و کارهای ویرایش و مطالعه در این زمینه میگذارم، عملا با وجود تمایلم فرصتی برای حضور فیزیکی در این مجامع ندارم.
* اصلا چطور شد دندانپزشک شدید؟ انتخابتان هدفدار بود یا از سر اتفاق وارد این رشته شدید؟
با کمال شرمندگی بنده نه هدفم دندانپزشک شدن بود و نه حتی پس از کسب این افتخار، به شیوه عشق پس از ازدواج، نسبت به آن علاقهای پیدا کردم. هرچه امروز میکشم از درسخوان بودن و رتبه خوبیست که در کنکور آوردم. البته امروز افتخار میکنم جزو خانواده دندانپزشکی هستم و در عین حال اعتراف میکنم به جنبههای فرهنگی وابسته به دندانپزشکی بیشتر علاقهمندم تا امور درمانی.
* دوره دانشجویی را چطور گذراندید؟ شاگرد درسخوانی بودید یا دنبال فعالیتهای فرهنگی و ادبی بودید؟
اگر قرار باشد بین این دو گرایش یکی را انتخاب کنم، پاسخم درسخوان است. زمان دانشجویی ما اینگونه فعالیتها چندان رونقی نداشت و فضا بستهتر بود. اوج فعالیت ادبی من در آن زمان سرودن اشعار نغز شب امتحانی از سر حرص و غضب بود. مانند این دو بیت که شب امتحان مواد دندانی سروده شد:
از دست تو ای «مواد» خون شدجگرم/ وز غصه تو سفید شد موی سرم
القصه ز بیداد تو ای آفت جان/ بیچاره و رسوا شده و دربدرم
* آیا در زندگیتان اتفاق، شخصیت یا تجربهای بوده که زندگیتان را به دو بخش قبل و بعد تقسیم کند؟
عجب سوال تامل برانگیزی پرسیدید و چه زیبا میشد اگر جوابم مثبت بود؛ اما متاسفم که باید بگویم خیر. و با تاسف بیشتر گمان میکنم چنین فرصت دلنشین و رهاییبخشی در اختیارم قرار گرفته و قدرش را ندانستهام.
* میانهتان با اینترنت و شبکههای اجتماعی و وبلاگ چطور است؟
پاسخ تلگرافیام به این سه مورد به ترتیب چنین است: کمی تا قسمتی، فاجعه، اصلا. توضیح آنکه به اینترنت علاقهمندم و زیاد استفاده میکنم و هرچند حرفهای نیستم بالاخره کارم را پیش میبرم. با شبکههای اجتماعی هیچوقت آبمان در یک جو نرفت و رفاقتمان مستحکم نشد و وبلاگ را هم که اصلا سراغش نرفتم. در مجموع عشق به کاغذ و قلم در من قویتر از مانیتور و کیبورد است. انصافا لذت باز کردن پاکت نامه و در دست گرفتن کاغذ و دیدن دستخطی آشنا هرگز با خواندن ایمیل قابل قیاس است؟
* از میان شعرهایی که سرودهاید کدامیک بیشتر از همه مورد استقبال قرار گرفته و به اصطلاح گل کردهاست؟
اگر اشتباه نکنم «مناجات نامه دندانپزشکی» بیشتر از بقیه مورد توجه قرار گرفت که با این بیت شروع میشود:
الهی از تو خواهم با دل و جان/ نگردد کس اسیر درد دندان
این شعر با هدف بیکار شدن دندانپزشکان سروده شده و در آن سعی کردهام هیچکدام از رشتههای تخصصی بینصیب نمانند.
* مایل هستید بیمارانتان درباره فعالیتهای فرهنگی شما چیزی بدانند؟ مثلا مجلهای که شعر یا عکس شما در آن منتشر شدهاست را روی میز اتاق انتظار میگذارید؟
تقریبا هیچوقت اقدام مستقیمی در این جهت نکردهام اما بدم نمیآید که آنها از این موضوع اطلاع داشتهباشند. شاید به این علت که داشتن وجهه فرهنگی بر اعتبار انسان اضافه میکند و در عین حال باعث رابطه نزدیکتر شما با بیمارانتان میشود.
* اگر در خیابان یا بازار باشید، دوست دارید شما را با کدام وجه از شخصیتتان بشناسند؛ شاعر یا دندانپزشک؟
اجازه بدهید انتخاب نکنم. هر کدام رضایت خاطر مخصوصی را به همراه دارند. در واقع هر کدامشان ارزش خود را دارند و اعتبار ویژه خود را میبخشند. دندانپزشک بودن به شما شخصیت اجتماعی بالایی میدهد اما بعید میدانم چیزی به محبوبیت شما اضافه کند. در عوض شاعر یا طنزپرداز بودن باعث رابطه بهتر مردم با شما میشود و بیشتر دوستتان خواهند داشت.
* از فعالیتهای فرهنگی پولی هم عایدتان میشود؟
بله، اما جواب مثبتم فقط برای این است که راست گفته باشم وگرنه میزان آن مطلقا شایسته عنوان «پول درآوردن» نیست تا بتوان به عنوان درآمد روی آن حساب کرد.
* اگر فعالیت های فرهنگی درآمد مناسبی داشت یا شما به قدر کفایت تامین مالی بودید، ممکن بود کار دندانپزشکی را رها کنید و تنها به کار فرهنگی بپردازید؟
این پرسش سختترین سوالی است که پرسیدهاید. در پاسخ آن صادقانه و بهخاطر علاقه قلبیام میخواهم بگویم بله؛ ولی جرات آن را ندارم. میترسم کفران نعمتی باشد که خداوند مرا سزاوار آن دیده و به من عطا کردهاست. سالها پیش یکی از همکاران قدیمی که در کنار طبابت فعالیت تجاری هم داشت تعریف میکرد که مدتی به این فکر افتادهبود که حالا که اوضاع تجارتش خوب شده کار دندانپزشکی را رها کند. بر سر این تصمیمگیری مدتی با خود کلنجار میرفته تا اینکه شبی با دندان درد شدید از خواب میپرد. بسیار متعجب میشود، چراکه میدانسته که دندان خرابی ندارد. فردا صبح پس از پیگیری قضیه، وقتی متوجه میشود که واقعا دلیلی برای دردش وجود نداشته به خودش میگوید «این درد شدید هشداری بود تا بفهمم اگر امروز دیگر خودم به دانش و مهارتم احتیاج ندارم، هنوز کسانی هستند که در این خصوص به من احتیاج دارند…» اینکه انسان وسیله تسکین درد همنوعانش باشد مقام کمی نیست که بخواهم آن را به سادگی از دست بدهم.
نوشتهها و سرودههایی از دکتر افشین قناد در سایت دندانه
* دو شعر منتشر نشده از دکتر افشین قناد
برای جشن تولد دوازده سالگی دخترم
شادی و شور و شعف در خانه پیدا آمده
کل خوبی ها به سوی خانه ما آمده
هرچه تاریکی به جانم بود روشن شد چو روز
آفتابی در دل شب های یلدا آمده
بعد از این آرام می گیرد پریشان خاطری
مایه آرامش دل های شیدا آمده
خستگی ها در رود در دامن پر مهر او
سایه ساری در دل سوزان صحرا آمده
مثل او هرگز ندیدم دختر دردانه ای
گوهری یکدانه از اعماق دریا آمده
دلبری شیرین زبان و لعبتی مهتاب رو
نازنینی بی مثال و ناز و یکتا آمده
نیست در بستان دنیا نوگلی مانند او
بی گمان این نازگل از شاخ طوبی آمده
من نمی دانم ز خوشحالی چه گویم با شما
چونکه امشب مریم بابا به دنیا آمده
به مناسبت فرا رسیدن عید فطر
آنان که به جان عاشق ماه رمضانند
از خاتمه این مه زیبا نگرانند
از غصه برچیدن این خوان الهی
بسیار حزینند و به تن جامه درانند
یک ماه چو گل های چمن سبز وبهاری
اینک نگران منتظر فصل خزانند
چون رفته ز کف فرصت غفران و انابه
نالان و پریشان همه از پیر و جوانند
گویند که ای کاش که صد روز بد این ماه
تا توشه بسیار گرفتن بتوانند
اینان که ز درگاه خدا طالب گنجند
الحق خودشان روی زمین گنج نهانند
هرچند در این روز بسی زار و غمینند
یا از سر حسرت سر انگشت گزانند
هستند به صد گونه زبان لایق تبریک
ایشان که به حق نوگل بستان جنانند
اما ز دگر سوی در این دار مکافات
هستند کسانی که چو من بی خبرانند
یک روز بخوردند و سپس روز دگر را
افطار نمودند عجب بی بصرانند
ایشان که نبردند نصیبی ز چنین ماه
از خاتمه اش نغمه گرو دست فشانند
پس عید مبارک به همه روزه نداران
کز رفتن این ماه بسی شاددلانند
منبع:دندانه