تجهیزات دندانپزشکی تاج الدین
0 محصولات نمایش سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

ماجرای یک ایده وطنی

ماجرای یک ایده وطنی

 

چند سال قبل دغدغه‌ای ذهن مرا درگیر کرده بود، که چگونه می‌توانم به ‌عنوان یک رزیدنت دندان‌پزشکی ترمیمی، اقدام مثبتی در جهت آموزش بهداشت دهان و دندان و پیشگیری از پوسیدگی انجام بدهم. بعد از مدت‌ها درگیری فکری، بالاخره جرقه ابداع یک بازی آموزشی به ذهنم خطور کرد که منجر به ساخت «منچ دندان‌پزشکی» شد.
به طور کلی این بازی بر پایه همان بازی جذاب و معروف منچ و مارپله است؛ منتهی تغییر زمینه بازی از فرم «بعلاوه مانند» آن به فرم قوس‌های دندان‌های شیری و دائمی تغییر کرده و نیز ساختار مهره‌های بازی از یک سری مهره‌های شبیه به هم به مهره‌هایی با ظاهر دندان‌های شیری تبدیل شده که تفاوت‌های اساسی به وجود آورده است.

بعد از دوندگی‌های فراوان و ثبت این بازی در شورای نظارت بر اسباب بازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، که متولی امر اسباب بازی در کشور است، خوشحال و سرمست از این اتفاق بزرگ، به فکر تولید انبوه این اثر فاخر ملی افتادم!
به نظر می‌آمد بهترین محل برای ارتباط گرفتن با تولید کننده‌های تجهیزات دندان‌پزشکی کنگره‌های دندان‌پزشکی پیش رو و غرفه‌های نمایشگاهی باشند. در اولین کنگره به سراغ یک غرفه تولیدی داخلی می‌روم. بعد از معرفی خودم به عنوان رزیدنت ترمیمی که عنقریب فارغ‌التحصیل خواهد شد، با حرارتی ستودنی بازی آموزشی خودم را معرفی می‌کنم. مخاطب به شدت شنونده خوبی است. چون از سمند سخن پیاده شدم مسئول محترم غرفه با یک جمله فاخر، فقط یک جمله، بدرقه‌ام می‌کند: ممنونم. ولی ما از این چیزها تولید نمی‌کنیم.
با حفظ ظاهر و تحویل یک لبخند از سر اقتدار، دنده عقب غرفه را ترک می‌کنم، در حالی که نگاهم به محصولات شگفت‌انگیز این شرکت که روی میز چیده شده گره می‌خورد؛ انواع لیوان‌های منقوش به تصویر مولر اول بالا و پایین، انواع تری‌های پلاستیکی در رنگ‌های مختلف و انواع جامسواکی‌ها به خصوص یکی که کله‌سوسماری هم بود!!

ماجرای یک ایده وطنی

ماجرای یک ایده وطنی

به سراغ غرفه دیگری می‌روم. البته غرفه را طوری انتخاب می‌کنم که از دیدرس مسئول غرفه اول تا حد ممکن دور باشد، بالاخره دکتر است و غرور دارد. چقدر جلو این غرفه شلوغ است. انگار دندان‌پزشکان عزیز مشغول خرید سر ساکشن و کاور و پیش‌بند به قیمت تعاونی هستند. هر طور شده خودم را به غرفه‌دار می‌رسانم و سراغ مسئول شرکت را می‌گیرم. بعد از حواله شدن به این و آن، شماره موبایل مدیر محترم را به من می‌دهند.تماس می‌گیرم و از خودم می‌گویم و از اسباب بازی که ابداع کرده‌ام. خدایا ایشان هم چه گوش خوبی است. تمام حرف‌هایم را گوش می‌دهد و در انتها از من می‌خواهد اطلاعات و تصاویر مربوطه را برایش ایمیل کنم تا ایشان آخر شب جوابم را بدهد. خدا می‌داند که از آن شب بیشتر از دو هزار و یک شب می‌گذرد و خبری نشده است. آن موقع تلگرام هم رونقی نداشت که حداقل مطمین بشوم که مدیر عزیز تصاویر را دید یا نه.
به هر حال خوشحال از توافق اولیه‌ای که با مدیر غرفه دوم داشتم و این که عنایت ایشان با درخواست ایمیل شامل حالم شده بود برای محکم کاری به سراغ غرفه‌های دیگر می‌روم. هر کدام از تولیدی‌ها چیزی می‌گوید، یکی ایراد فنی می‌گیرد یکی مقرون به صرفه نبودن را مطرح می‌کند و دیگری ….
بعد از حضور در دو سه کنگره پیاپی و ارتباط عمیق با شرکت‌های وطنی تولید کننده محصولات دندان‌پزشکی، امر بر من مسلم می‌شود که از این شرکت‌ها آبی گرم نخواهد شد. حالا نوبت تغییر استراتژی است. باید به جای تولید کننده‌های محصولات دندان‌پزشکی به سراغ تولید کننده‌های اسباب بازی بروم.
پروژه با جستجو در موتور گوگل کلید می‌خورد: «شرکت تولیدی اسباب بازی آموزشی تهران»
پنجره‌ها یکی یکی باز و اطلاعات‌شان زیر و رو می‌شود. هفتاد هشتاد درصد صفحه‌ها مربوط به مغازه‌های فروش اسباب بازی وارداتی است. ارتباطات ایمیلی و اس‌ام‌اسی با اندک تولیدی‌های وطنی برقرار می‌شود. همه جا را جستجو می‌کردم، طوری که در روزهای آخر کلید واژه جستجو تغییر کرده بود به یک کلمه: تولیدی.
دو سه هفته تمام، اوقات فراغتم با این روش به بطالت گذشت.
ایمیل‌های انبوه یک طرفه مرا به تغییر مجدد در استراتژی وادار کرد. از اولش هم باید به سراغ مسئولان و والا مقامان حوزه دندان‌پزشکی می‌رفتم. بهترین گزینه دبیر وقت دندان‌پزشکی بود و بهترین زمان، کنگره انجمن فلان که از قضا تم پیشگیرانه هم داشت و قرار بود فرد مورد نظر در روز اول سخنرانی داشته باشد.
افتتاحیه فرا رسید و من در ردیف اول، تاکید می‌کنم در ردیف اول، دقیقا در دیدرس سخنران محترم سی دقیقه تمام سخنرانی آتشین وی را نیوش کردم:
«چرا دندان‌پزشکان ما فقط به فکر درمان هستند و ترجیح می‌دهند هر چه زودتر دست به دریل شوند. چرا این قدر درمان‌محور شده‌ایم. چرا متخصصان ما هیچ اقدامی در زمینه آموزش بهداشت و امور پیشگیرانه نمی‌کنند…»
با شنیدن این جملات آب نبات در دلم آب می‌شود! انگار همه قضا و قدر دست به دست هم داده تا این اثر فاخر ملی بالاخره به تولید انبوه برسد و البته از قبل آن، منفعت مالی هم عاید من بشود. به قول شاعر:
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم/ سرزنش‌ها گر کند خار مغیلان غم مخور
با اتمام سخنرانی و دست و جیغ و هورای حضار، در مسیر شخص مورد نظر کمین می‌کنم تا در یک فرصت مناسب با او از منچ دندان‌پزشکی بگویم. تعقیب و گریز از سالن سخنرانی تا پارکینگ طول می‌کشد. ماشااله تعداد ملتمسین دعا و تعقیب‌کننده‌ها بالاست. دقیقا موقع فشار دادن ریموت ماشین ایشان را گیر می‌آورم و درخواست می‌کنم دو دقیقه وقت‌شان را به من بدهند:
«آقای دکتر اصلا انگار مخاطب خاص شما در سخنرانی زیباتون من بودم. در راستای رویکرد پیشگیرانه من یک اسباب‌بازی آموزشی ابداع کرده ام که…»
وی تا اسم اسباب‌بازی آمد صحبت من را قطع کرد و فرمود این مساله به من مربوط نمی‌شه با آقای دکتر فلان معاون بهمان من صحبت کنید.
وی آبی روی آتش ریخت و سوار بر ماشین رفت تا احتمالا در یک جلسه و همایش دیگر از لزوم رویکرد پیشگیرانه در دندان‌پزشکی داد سخن بدهد.
بعد از آن کلا قیدش را زدم و چند ماه بی‌خیال ماجرا بودم. تا این که به طور کاملا تصادفی یکی از همکاران، که آشنای آقای دکتر فلان، معاون بهمان شخص مورد نظر بود از داستان باخبر شد و با ایشان تماس گرفت. قرار شد در کنگره آخر همان ماه به دیدار ایشان بروم. عجب مخاطب خوبی بود، خیلی خوب به همه حرف‌ها گوش کرد و حتی خسته نباشید هم به من گفت و از من خواست تا اطلاعات و تصاویر را برایش ایمیل کنم.
نمی‌دانم چرا ولی تا گفت ایمیل کن، یاد شرکت تولیدی وطنی افتادم. به هر حال ایمیل زدن که چیزی از آدم کم نمی‌کند. همان روز ایمیل‌های مربوطه را ارسال کردم و درست از فردای همان روز بود که به یک درد مزمن مبتلا شدم: مرض چک میل روزانه.
و الان سه سال است که درگیر این بیماری هستم.

منبعدندانه

0
دیدگاه‌های نوشته