درباره دکتر آذرنوش صنیع همایون، دندانپزشک و اولین بانوی بانکدار ایران
آذرنوش صنیع؛از دندان پزشکی تا بانکداری
دکتر رفیع کافیه
دندانپزشکی و پژوهشگر تاریخ پزشکی
آذرنوش صنیع همایون به سال ۱۲۹۹ ه.ش در بابل به دنیا آمد. او فرزند دکتر حسین صنیع، دندانپزشک اهل شیراز، و خواهرزاده فرصتالدوله شیرازی بود. پدرش پس از پایان تحصیلات، در شرکت تومانیانس که در شمال ایران فعالیت داشت استخدام گردید و شرکت او را به بابلسر فرستاد. حسین صنیع در همان اوان در بابل با گوهربدیع ازدواج کرد و در آذرماه ۱۲۹۹ ه.ش آذر به دنیا آمد و پدرش او را آذرنوش نامید.
آذر به پیروی از پدر در سال تحصیل ۱۸-۱۳۱۷ه.ش به دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران (که در آن سال هفت دانشجوی دختر و فقط یک دانشجوی پسر داشت) وارد و پس از گذراندن دوره پنج ساله دندانسازی از این دانشگاه فارغالتحصیل شد.
آذر در سال ۱۳۳۰ پس از تصویب قانونی که به موجب آن پس از نگارش پایاننامه به فارغالتحصیلان مدرک دکتری تعلق میگرفت، دوباره وارد دانشکده دندانپزشکی شد و پس از نگارش پایاننامه در سال ۱۳۳۲ موفق به دریافت مدرک دکتری گردید و از همان تاریخ نیز در دانشکده دندانپزشکی مشغول به کار شد. وی پس از ازدواج به کار خود در دانشگاه ادامه داد و سالها در بخش ترمیمی مشغول به کار بود.
از جمله سوابق علمی آذر انتشار مجله «دندانپزشکی» بود که سردبیری آن را به عهده داشت و به خرج خودش به چاپ میرساند.
ابوالحسن ابتهاج، همسر آذر، در کتاب خاطرات خود جسته و گریخته به نقش آذر در زندگی خود اشاره کردهاست. در جلد دوم در قسمت «درباره همسرم» مینویسد: «آذر زنی به تمام معنی برازنده بود به طوری که هرجا پا میگذاشت همه متوجه او میشدند و در نتیجه محسود دیگران واقع میگشت، او زنی قویالاراده و مهربان بود و در بعضی موارد کمکهای مالی او به دوستان و آشنایان دردسرهایی برای ما ایجاد میکرد».
«سرنوشت بر این بود که من برحسب اتفاق در یکی از مهمانیهای برادرم با آذر آشنا شدم و پس از بیست و شش سال از همسر اولم، مریم معزالدوله نبوی، جدا شدم و در سال ۱۳۳۵ با آذر ازدواج کردم، من از مریم اولادی نداشتم».
حسین فردوست در کتاب خاطرات خود حکایت دیگری نقل می کند: «آذر پیش از ازدواج با ابتهاج دو بار ازدواج کردهبود. از همسر اولش مهندس عروضی که در سال ۱۳۲۹ ه.ش از دنیا رفته بود، دو فرزند به نامهای علیرضا و الهه داشت. پس از او با مهندس ابوذر ازدواج کرد و درنهایت پس از ازدواج با ابتهاج، که تا آخر عمر ابتهاج ادامه داشت، او پدر خواندگی فرزندان آذر را پذیرفت. آنها صاحب دو فرزند به نامهای شهرزاد و داور شدند».
ابتهاج مینویسد: « پس از سازمان برنامه چون مستخدم دولت نبودم حقوق بازنشستگی به من تعلق نمیگرفت. صد هزار تومان هم از سازمان برنامه وام گرفته و به آذر کمک کرده بودم چون مشغول ساختن خانهای در شمیران بود که زمین آن را ده سال قبل از ازدواج با من خریداری کرده بود. این زمین، که در اول جاده اوین واقع شده بود، در آن موقع یعنی در سال ۱۳۳۷، بیابان بی آب وعلف و سنگلاخی بود که یک قطره آب نداشت. ما اقدام به حفر چاه کردیم و به تدریج این زمین باغ مصفای بسیار زیبایی شد».
آذر زن باهوشی بود و در عرصه بانکداری، اقتصاد ومدیریت، هوش و استعداد خود را نشان داد. از روی شواهد چنین بر میآید که اغلب وکالت ابتهاج، که به امر خرید و فروش املاک وسهام می پرداخت، به عهده او بود.
ابتهاج چنین مینویسد: «بعد از کناره گیری از سازمان برنامه نمیدانستم چه باید بکنم، سرگردان و بلاتکلیف بودم. آذر پیشنهاد کرد به مازندران برویم ودر املاکی که از پدرش به او ارث رسیده بود کشاورزی کنیم. جواب دادم این کار مطابق سلیقه من نیست».
«بعد از ملاقات با یوجین بلاک رئیس وقت بانک جهانی به تهران مراجعت کردم و مقدمات تاسیس بانک را فراهم نموده و اسم بانک ایرانیان را برای آن انتخاب کردم. آذر خانهای را که در سال ۱۳۳۰، یعنی چند سال قبل از ازدواج با من خریده بود، فروخت و اولین کسی بود که سهام بانک ایرانیان را خریداری کرد. در عین حال او اولین زنی بود که در ایران به عضویت هیات مدیره یک بانک انتخاب شد. این بانک در اوایل دی ماه ۱۳۳۸ رسما شروع به کار نمود».
در خاطرات حسین فردوست همچنین آمدهاست: «آذر صنیع علاوه بر بانکداری صاحب یک باشگاه بولینگ در ونک بود. در آن زمان علی عبده نیز صاحب بولینگ شمیرانات بود و از جانب بولینگ آذر احساس خطر میکرد. عبده به دنبال نقطه ضعفی از آذر میگشت تا او را از میدان به در کند و بعد از زندان رفتن ابتهاج ترکشهای این واقعه به آذر نیز اصابت کرد. در این هنگام آذر مدیر عامل بانک بود».
روزی دکتر محسن سیاح، رئیس دانشکده دندانپزشکی، به آذر می گوید: «بهتر است شما فعلا در کلاسهای درس حاضر نشوید، چون ممکن است دانشجویان در مورد بازداشت ابتهاج از شما سوالاتی بپرسند». آذر به این هشدار توجهی نمیکند، اما پس از مدتی بار دیگر رئیس دانشکده او را میخواهد و میگوید: « تا تکلیف ابتهاج روشن نشده بهتر است شما تقاضای مرخصی کنید».
ابتهاج اشاره میکند: «دانشگاه تهران در آن هنگام متشنج بود واغلب اعتصابهایی صورت میگرفت که منجر به تعطیلی دانشگاه میشد. در این وقت دست اندرکاران دانشگاه در صدد بر آمدند تا عدهای را که دستگاه از آنها دل خوشی نداشت کنار بگذارند ولی چنین امری کار سادهای نبود».
اما چند سال بعد هنگامی که علینقی عالیخانی به ریاست دانشگاه تهران منصوب شد از طرف دکتر اقبال اختیارات ویژهای به وی داده شد و در نهایت طی حکمی به تاریخ۴۸/۱۰/۸ تعداد ۱۵۰ نفر از اعضاء هیات علمی دانشگاه از جمله آذر، که حدود۱۶ سال سابقه خدمت داشت، بازنشسته و در واقع اخراج گردیدند.
ابتهاج خاطر نشان میکند: «پس از آنکه اشکال تراشیهای مختلف رفع شد بانک فروخته شد. بدین ترتیب در سال ۱۳۵۶، هنگامی که خروج ارز از کشور آزاد بود، با اطلاع بانک مرکزی سرمایه خود را پس از پرداخت قروض به خارج منتقل نمودم».
ابتهاج به همراه آذر در اردیبهشت ۱۳۵۷ برای معالجه چشمش که احتیاج به لیزر داشت عازم اروپا شد.
چندماه قبل از اینکه شاه، ایران را برای همیشه ترک کند، یک روز اعلامیهای از طرف گروهی به نام جامعه کارکنان بانک مرکزی ایران منتشر شد که در آن اسامی افرادی که بیش از ۱۰ میلیون ارز در ماههای شهریور و مهر ۵۷ به خارج منتقل کرده بودند، از جمله آذر ذکر شده بود. در حالی که ابتهاج در خاطراتش مینویسد:: «هرگز دیناری به اسم همسرم از کشور خارج نشده است».
هم اکنون آذر ابتهاج در لندن زندگی میکند و خانهاش محفلی برای نویسندگان و روشنفکران ایرانی است و یک کتاب فروشی در لندن برای ایرانیان دایر کردهاست.
منابع :
۱- آلبوم دانش آموختگان دانشکده دندانپزشکی، تهران، تیمورزاده، اول بهار ۱۳۸۹
۲- خاطرات ابوالحسن ابتهاج، تهران،علمی،اول بهار ۱۳۷۱
۳- راهنمای دانشکده پزشکی ، محمد علی حفیظی،دانشگاه تهران ،۱۳۴۷
۴- ظهور وسقوط سلطنت پهلوی ، حسین فردوست،اطلاعات،۱۳۷۰
۵- ماهنامه عصر تراکنش،شهناز دیواندری،شهریور ۱۳۹۸
منبع:دندانه