حیات در ممات
دکتر علی کاظمیان
۱- دانشآموز دوم راهنمایی که بودم یادم نیست متاثر از چه فیلمی یا داستانی، یک داستان کوتاه نوشته بودم به اسم «حیات در ممات». قصه از زبان آدمی بود در حال احتضار، که میدید خانوادهاش دورش حلقه زدهاند و سراسیمهاند و بعد هم از گریههایشان تازه فهمید که مُرده. و پارچه سفیدی که روی سرش میکشند هم مانع از این نمیشود که ببیند دیگران دور و برش چه ضجهها که نمیکشند… و خلاصه همچین داستان سوررئالی! آن هم به قلم من که یکی از دوستان صمیمیام لقب «پیچ و مهره» را برایم برگزیده. نمیدانم این بچه دوم راهنمایی سرش به کجا خورد که چنین چیزی نوشته بود. حالا که فکر میکنم شاید یک چیزی در «دستفروش» مخملباف که آن روزها دیده بودم به این صرافت انداخته بوده پسرک را.
با همین داستان رفتم به مسابقات استانی شعر و قصه، درباغ رود نیشابور . آنجا در جلسات قصه، پسری بود که باکلاس حرف میزد و تقریبا همه منتقدین از داستانهایش ایراد میگرفتند اما او بلد بود از خودش دفاع کند. اسمش یادم نماند اما خاطرهاش با من ماند که پسر متفاوتی بود.
۲- ترم دوم یا سوم دندانپزشکی مشهد بودم که پسری را در کلاسمان تازه دیدم انگار. داستان مینوشت و داشت مجلهای راه میانداخت به اسم «اغاز انحنا ». اینکه میدیدی لابلای واحدهای پرگیر و گرفت آناتومی سر و گردن و بافتشناسی و واحدهای عمومی رقّتبار، کسی داستان دوست دارد جالب بود. چند ماهی هر از گاهی دو کلمه با هم حرف زدیم تا کاشف به عمل آمد ایشان همان آقاپسر داستاننویس اردوگاه باغرود نیشابور است.
۳- حالا آن آقاپسر که بعد آغاز انحنا راه انداخت، گوش شیطون کر، قطب ژورنالیسم دندانپزشکی کشور است و اسمش دکتر سیامک شایان است و از من دندانپزشکتر است و مدیر نگین و دندانه است و قسعلیهذا.
آن آقا پسر که حالا دکتر شایان است دمدمای جام جهانی یادش آمده که من یک وقتهایی در دانشکده دندان مشهد برای جام جهانی فوتبال مطلب نوشته بودم و چسبانده بودم به بورد دانشکده. حالا دو پایش را در یک کفش کرده که باید برای جام جهانی مطلب بنویسم، آن هم چه جام جهانی؛ جام جهانی روسیه! آن هم چه جام جهانی؛ جام جهانی بدون ایتالیا! نه اینکه من خودم کشتهمرده ایتالیا باشم ولی اینقدر این برادران نازنینم از کودکی خودشان را برای ایتالیا تکهپاره کردند و اینقدر از پائولو روسی و روبرتو باجو و الکس دلپیرو گفتند، که من جلوی دوستانم فقط بلد بودم در فوتبال از ایتالیا طرفداری کنم و اسم خودم را هم بگذارم علی مالدینی. حالا دکتر شایان اصرار دارد که برای جام جهانی بدون ایتالیا که پرچمش در خانه ما نیمهافراشته است مطلب بنویسم. و هرچقدر بگویم به قدیمهای من نگاه نکن که ترکیب همه تیمهای جام ۱۹۹۰ را حفظ بودم؛ من الان اسم ده تا بازیکن حاضر در این جام را هم بلد نیستم، باز میگوید نه تو باید بنویسی. تیم ملیمان هم که علی کریمی ندارد که درباره دریبلهای گلکوچیکیش قلمفرسایی کنم.
امیدوارم انتظار مطالب لوسی مثل این را هم نداشته باشد که شباهت فوتبال و دندانپزشکی در کار تیمیشان است، یا اینکه اندو مثل پنالتی زدن است و آدم عکس فاینال را که میگیرد میفهمد توپ گل شده یا نه، یا اینکه دندانپزشکان به جای فوتبال تماشا کردن بروند ورزش کنند بهتر است، یا اینطور حرفها که آدم را یاد برنامه صبح بخیر ایران میاندازد.
خلاصه این همه را نوشتم که بگویم برای نوشتن درباره فوتبال در یک ژورنال دندانپزشکی، از آقاپسر نویسنده در باغرود نیشابور اصرار است و از من انکار. دکتر شایان به گمان من بگذارد جام شروع شود بهتر است. شاید مربی تیمی لامینیت گذاشته بود، یا مشتی به سانترال بازیکنی خورد و دندانی شکست، یا مربی تیمی قیمت بازیکنان حاضر در تیمملی اسپانیا را با تعرفههای دندانپزشکی مقایسه کرد. آن وقت تیتر شماره بعد نگین هم جور میشود. عجالتا من را با همان خاطرههای علی مالدینی که «حیات در ممات» مینوشت و الان کمی تا قسمتی نگران ممات در حیات این سرزمین است رها کن رفیق. ایام به کام.
منبع:دندانه