تجهیزات دندانپزشکی تاج الدین
0 محصولات نمایش سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

داستان دندانپزشکی: تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ

داستان دندانپزشکی: تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ

 

هیچ کس نفهمید که گم‌شدن دندان‌های پدربزرگ حاصل توطئه کلاغ‌ها بود یا شیطنت عمو و عمه‌زاده‌ها. فاجعه یک روز صبح با فریاد گوش‌خراشی که در سرتاسر خانه پیچید و همه را به وحشت انداخت آغاز شد؛ فریادی که از یک پیرمرد نود ساله که سال‌هاست روزشمار عمرش به پایان رسیده است، بعید بود. تنها آرزوی پدربزرگ این بود که تا زمان مرگ هیچ تنابنده‌ای او را بدون دندان نبیند. جست‌و‌جو برای یافتن دست‌دندان نتیجه نداد. هیچ‌کدام از ساکنین خانه حاضر به اعتراف نشد و دهان پدربزرگ همچنان بی‌دندان ماند. با گم‌شدن دست‌دندان‌ها، همچون گیاهی که ریشه‌هایش ناگهان به سنگ خارا برسد، نشانه‌های مرگ آرام آرام در وجود او ظاهر شد. تصمیم بزرگان فامیل بر این شد که پیش از آنکه پیرمرد ریق رحمت را سر بکشد دندان مجددی برایش ساخته شود و اینچنین بود که من به عنوان تنها دندان‌پزشک فامیل به خدمت فراخوانده شدم.
چیزی حوالی مهرماه بود که علی‌رغم میل باطنی، کاسه و همزن و آلژینات را زیر بغل زدم و برای قالب‌گیری اولیه به حضور ایشان شرفیاب شدم. با دیدن پدربزرگ در اولین نگاه شوکه شدم؛ او تنها حجم چروک‌خورده‌ای از پوست و استخوان بود که رعشه تمام وجودش را در بر گرفته بود. دهانش نیمه باز بود و به سختی نفس نفس می‌زد. به نظر نمی‌رسید او حتی نای بستن دهانش را داشته باشد. نمی‌توانستم درک کنم که دندان به چه کار این پیرمرد می‌آید.

برای شروع کار دو نازبالش پشت سرش گذاشتم و مجبور شدم دو دستی دهانش را باز کنم. نمی‌دانستم با ریج تحلیل رفته و استخوان فرسوده او چه باید بکنم. آب و آلژینات را در کاسه ریختم و هم زدم و قالب را پر کردم. تمام وحشتم از سرازیر شدن آلژینات به سمت حلق پدربزرگ بود؛ اتفاقی که به سادگی مرگش را رقم می‌زد. حتی پیش از آنکه قالب را در دهانش ببرم می‌دانستم که آلژینات میان آن لب و دهان چروک‌خورده، چیزی را ثبت نخواهد کرد. قالب گیری تکرار و تکرار شد اما بدون نتیجه؛ تا آنجا که پیرمرد از تک و تا افتاد. مجبور شدم پیش از انکه او از تکرار قالب گیری‌های بی‌نتیجه قالب تهی کند کار را متوقف کنم. همه چیز به روز دیگری موکول شد؛ اما باز هم بدون نتیجه.

داستان دندانپزشکی: تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ

داستان دندانپزشکی: تکثیر تاسف‌انگیز پدربزرگ

روز‌ها از پی هم گذشت و کار ساخت پروتز پدربزرگ کم‌کم تبدیل به پروسه‌ای مزمن و بدون نتیجه شد. اما بیش از خستگی و وقت گیری این رفت و آمد‌ها، بدنامی‌ام در میان اهالی فامیل بود که آزارم می‌داد. خبر تقریبا به تمام فامیل‌های سببی و نسبی رسیده بود که نوه‌زاده بزرگ حاج صادق یکی دو هفته‌ای‌ست که مشغول خاک‌بازی در دهان پدربزرگ است و هنوز به هیچ نتیجه مشخص و قابل قبولی نرسیده است. قبول این حقیقت که چگونه شاگرد ممتاز دانشکده دندان‌پزشکی با چند سال تجربه، از پس ساخت پروتزی که دندان‌سازهای اطراف حرم در دو یا نهایتا سه جلسه آن را به بیمار تحویل می‌دهند، بر نمی‌آید برای آن‌ها مشکل بود.
می‌دانستم که کارم به نتیجه نخواهد رسید اما بر خلاف انتظارم هیچ خللی در اراده پیرمرد وارد نشد. حتی تا روزی که او را به سمت قبله خواباندند. آرزوی او برای مردن با دندان به نتیجه نرسید و در ‌‌نهایت پدربزرگ بدون آنکه دندانی در دهان خود داشته باشد، جان داد.

منبع:دندانه

0
دیدگاه‌های نوشته