درباره دکتر زینب کدخدا، رییس جدید دانشکده دندانپزشکی تهران
روز بیستم مهرماه ۱۴۰۰ دکتر حسین قناعتی سرپرست دانشگاه علوم پزشکی تهران در حکمی دکتر زینب کدخدا را به سمت رئیس دانشکده دندانپزشکی منصوب کرد. این انتصاب به واسطه نسبت فامیلی خانم دکتر کدخدا با رییس دولت سیزدهم مورد توجه رسانهها قرار گرفت و حتی شبکههای فارسیزبان خارج کشور هم آن را مورد توجه قرار دادند.
اما دکتر زینب کدخدا کیست؟
دکتر زینب کدخدا متخصص پریودنتولوژی و دارای مرتبه استادی از دانشگاه علوم پزشکی تهران است. او از مهرماه سال ۱۴۰۰ جایگزین دکتر امیررضا رکن، رییس پیشین دانشکده دندان پزشکی تهران شد. دکتر کدخدا دومین بانویی است که پس از انقلاب به ریاست دانشکده دندانپزشکی تهران منصوب میشود. پیش از او دکتر فرشته بقایی هم این سمت را عهدهدار بوده است.
دکتر کدخدا در جریان انتخابات سازمان نظام پزشکی در سال ۱۴۰۰ کاندیدای ورود به نظامپزشکی تهران شد اما در رقابت برای کسب نمایندگی دندانپزشکان تهرانی توفیقی نیافت.
اما دکتر زینب کدخدا علاوه بر جایگاه علمی در دانشکده دندانپزشکی تهران، سابقه فعالیتهای سیاسی هم دارد.
دکتر زینب کدخدا در آغاز انقلاب عضو دانشجویان پیروی خط امام بود و در جریان تسخیر سفارت آمریکا نیز مشارکت داشت. در فضای دانشگاه هم او خط فکری و گرایشهای سیاسی خود را حفظ کرد.
اگرچه سوابق دکتر کدخدا میتواند دلیل قابل توجهی برای انتصاب او به عنوان رییس قدیمیترین و بزرگترین دانشکده دندانپزشکی ایران را دارد اما آنچه بیش از همه باعث توجه رسانهها به انتصاب دکتر زینب کدخدا شد نسبت فامیلی او با رییس دولت سیزدهم بود؛ آن هم در روزهایی که خبر انتصابهای فامیلی در بدنه دولت آیتالله رییسی بازتاب زیادی در شبکههای اجتماعی دارد.
دکتر زینب کدخدا دخترخاله جملیه علمالهدی، همسر رییس جمهور و دختر خواهر همسر آیتالله علمالهدی، امام جمعه شهر مشهد است.
همسر دکتر زینب کدخدا، آقای نادر دبیران است که همراه خود خانم دکتر در تسخیر سفارت آمریکا در تهران نقش داشتند.
آنچه در ادامه میخوانید بخشی از گفتگوی دکتر زینب کدخدا و نادر دبیران با سایت «رمز عبور» درباره خاطرات روزهای اشغال سفارت آمریکاست. در آن زمان ظاهرا دکتر کدخدا دانشجوی سال سوم رشته دندانپزشکی بودهاند.
چه کسی شما را برای تظاهرات در مقابل سفارت امریکا خبر کرد؟
دکتر زینب کدخدا: یکی از همکلاسیهای دانشگاه از روز قبل از برنامه تسخیر اطلاع داشت. همان روز حادثه من در حال رفتن به دانشگاه بودم. مسیر مقداری شلوغ بود و خیابانها ترافیک شده بود چون دانشآموزان به مناسبت اولین سالگرد کشتار دانشآموزان در سال ۵۷ در آن محدوده راهپیمایی میکردند. در مسیر دانشگاه این همکلاسیام را دیدم. به من گفت: شما نمیآیید؟ گفتم: کجا؟ گفت: دیشب دانشجوها تصمیم گرفتند که امروز جلوی در سفارت امریکا تظاهرات کنند.
هیچ صحبتی از تسخیر نکرد، فقط گفت قرار است تظاهرات کنیم. من هم از همان جا راهم را کج کردم و رفتم جلوی سفارت. نکته جالب اینجاست که آن دوست به من گفت: شما بروید، من کاری دارم انجام میدهم و پیش شما میآیم اما او هیچ وقت پا به لانه جاسوسی نگذاشت (خنده). نزدیکهای سفارت که شدم، وارد صفوف تظاهرات خواهران شدم و به سمت لانه جاسوسی حرکت کردیم.
در لانه جاسوسی در کدام بخش فعالیت میکردید؟
دکتر زینب کدخدا: در ابتدای ورود به لانه جاسوسی هر ساختمان در اختیار یک دانشگاه قرار گرفت. خب قاعدتاً من هم به مقر بچههای دانشگاه تهران رفتم. چند روز بعد به مقر ما مراجعه شد و اعلام کردند که به نیروی خانم در بخش اطلاعات نیاز دارند.
با گروگانهای زن ارتباطی میگرفتید؟ با آنها صحبتی میکردید؟
دکتر زینب کدخدا: افرادی که برای نگهبانی و مراقبت از گروگانها انتخاب شدند، افراد محدودی بودند. چون نباید افراد زیادی با گروگانها ارتباط میگرفتند تا اطلاعات زیادی از آنجا خارج نشود. از طرفی هم باید بچههای نگهبان ثابت میماندند تا با روحیه گروگانها بیشتر آشنا میشدند.
یادم هست چند روزی برای یکی از نگهبانان اتفاقی افتاده بود. مسئولان به من گفتند که چند روزی باید به بخش مراقبت از گروگانها بروم. قبل از رفتن به آنجا هم از من خواستند که کمتر با گروگانها صحبت کنم. چون فکر میکردند ممکن است اتفاق خارج از محدودهای روی دهد. به اتاقی که خانمها کوک و الیزابت در آن حضور داشتند، رفتم. ابتدا شروع کردند مقداری حرف زدن. اما من با کم محلی روی یک صندلی نشستم و شروع کردم جزوه درسیام را خواندن. یکی از آنها به زبان انگلیسی از من پرسید: دانشجویی؟ گفتم: بله. گفت: دانشجوی چه رشتهای هستی؟ گفتم: دندانپزشکی. کم کم شروع کرد به صحبت کردن و گفت من دندانهایم خراب شده است و یک نگاهی به آنها بکن. بعد کمکم حرف را کشاند به اینجا و پرسید که چرا شما درست را رها کردی و اینجا آمدهای؟ گفتم: چون شما جاسوس هستید. گفت: نه ما جاسوس نیستیم و یک ساعت راجع به این که میگفت جاسوس نیست و کارمند هستیم، صحبت کرد. من چون اجازه صحبت کردن نداشتم، به صحبت کردن ادامه ندادم و فقط گفتم هیچ کدام از مدارکی که اینجا پیدا شده، نشان نمیدهد که شما فقط کارمند بوده باشید. شما دقیقاً در جهت براندازی نظام و انقلاب ما کار میکردهاید. به همین دلیل ما این را میدانستیم و برای این که جلوی شما را بگیریم، اینجا آمدهایم. اما او بشدت اصرار داشت که آنها کارمند هستند. آن وقت کوک خواب بود و خانم الیزابت این صحبتها را انجام میداد.
شیرینترین خاطرهای که از لانه جاسوسی دارید، چیست؟
دکتر زینب کدخدا: باور کنید آن زمان همه اتفاقاتش برایم شیرین بود. چون من جوانی ۲۰ ساله بودم و با اتفاقاتی که فکرش را هم نمیکردم، مواجه میشدم؛ به همین دلیل همه آنها برایم شیرین بود. مخصوصاً آمدن شخصیتهای مختلفی که از دورترین نقاط جهان به لانه میآمدند. در لانه جاسوسی قسمت اطلاعات و قسمت روابط عمومی جزو بخشهایی بود که هر کسی که به لانه میآمد، او را به آنجا میبردند و کسی را پیدا میکردند تا با مهمان حرف بزند. چون اکثر بچهها مشغول به کاری بودند. البته افراد زیادی رفت و آمد نداشتند. ما هم آمادگی آمدن مهمان را نداشتیم. مثل حالا نبود که اگر یکی از مقامات بخواهد به جایی برود، مقدماتی فراهم شود یا خبرنگار دعوت شود.
اغلب به دنبال کسی بودند که با فردی که آمده بود، صحبت کند چون هر کسی به دنبال کار خودش بود. خیلی وقتها هم کسی پیدا نمیشد و آن شخصیت حرفهایش را میزد و میرفت. شبانه روز لانه جاسوسی برای من شیرین بود. در سرمای زمستان با اسلحه در دست میایستادیم و نگهبانی میدادیم. بعد از قضیه طبس هم با خودم فکر میکردم اگر روزی به ما حمله کنند، ما با یک اسلحه چه کار میتوانیم بکنیم و واقعاً نگهداری و مراقبت از لانه، همه کار خدا بود. با این حال بعضی وقتها به پاسبخش میگفتیم که خسته شدیم و بگذار برویم. با جدیت میگفت: نه باید برای حفظ امنیت باشید. ما هم با خنده میگفتیم: آخه یک نفر با اسلحه چه کار میتواند بکند.
از آموزش نظامی خانمها خاطرهای دارید؟
دکتر زینب کدخدا: خب من قبل از انقلاب اسلحه را در دست افراد گارد دیده بودم. اما این که از نزدیک یا این که به دست بگیرم، اصلاً چنین کاری صورت نگرفته بود. اولین بار در لانه جاسوسی بود ما را در حیاط جمع کردند و درباره نارنجک، اسلحه و نحوه کار با آن و باز و بسته کردن سلاح برایمان توضیحاتی را ارائه دادند. انواع سلاح را برایمان معرفی کردند و توضیحاتی پیرامون آن برایمان دادند. بعد از آن بود که دورههای آموزش نظامی سختتری را گذراندیم. خاطرهای که شاید برایتان جالب باشد، این بود که علیرغم این که بچهها سعی میکردند از نظر اطلاعاتی و امنیتی بتوانند اطلاعات را در لانه جاسوسی حفظ کنند، اما دشمن از ترفندهای زیادی برای به دست آوردن اطلاعات استفاده میکرد. مثلاً همان شبی که پیش آن گروگانها رفتم، آقای نعیمیپور به من میگفت: اینها سعی خواهند کرد تا از شما اطلاعات بگیرند، شما تنها کاری که میکنید، هیچ اطلاعات و هیچ صحبتی با آنها انجام نمیدهی. آنها از شما خواهند پرسید که تعداد گروگانها چند نفر است و شما باید در جواب بگویید نمیدانم و همین هم شد. آنها مدام میپرسیدند که تعداد گروگانها ۶۰نفرند، ۶۲ نفرند یا ۶۴ نفرند؟ حتی به ما توصیه شده بود که در تماسهای تلفنی نباید هیچ اطلاعاتی را به بیرون بدهیم. چون بعضی از خبرگزاریها تلفنی به این صورت میخواستند کسب اطلاع کنند. حتی بعضاً با این خبرگزاریها و روزنامههای فارسی صحبت که میکردیم، احساس میکردیم که خبرنگار مأموریت دارد که اطلاعات داخل لانه را به نحوی کسب کنند. خاطره دیگری که از لانه برایم جالب است، این بود که آشپزی پاکستانی از قبل داخل سفارت حضور داشت که به همراه گروگانها بازداشت شد. یک روز یکی از مسئولان لانه به من گفت که این آشپزه چند روزه که میگوید دندانش درد میکند، او را یک معاینهای بکن. گفتم من از نظر پزشکی که کار خاصی را نمیتوانم انجام بدهم و باید او را به اساتید دانشگاهی نشان بدهم که این هم از نظر امنیتی اشکال دارد. در جواب مسئولان لانه گفتند: این فرد آشپز اینجا بوده و در این چند مدت هم ما چیز خاصی مبنی بر این که او جاسوس باشد، از او ندیدهایم. گفتم: من این طوری مسئولیت این کار را قبول نمیکنم. شما در یک برگهای بنویسید و مسئولیت کار را برعهده بگیرید. من هم این فرد را در فلان ساعت میبرم و در فلان ساعت برمیگردانم. فقط یک مسأله این است که من با او سوار اتوبوس به دانشکده میروم و کارهای درمانیاش را انجام میدهم اما به هنگام برگشت به لانه، من باید به کلاس درس بروم و نمیتوانم با او به لانه برگردم. در جواب گفتند: شما ناراحت آن نباشید، او خودش به لانه برمیگردد.
من هم به همراه آن آشپز به سمت دانشکده رفتم و کارها را انجام دادیم. در پایان هم به او گفتم که شما به تنهایی به لانه برگرد چون من اینجا کلاس دارم. حالا نگو این فرد در بیرون از دانشگاه با یکی از سفارتخانههای اروپایی در تهران تماس برقرار میکند و از طریق آنها از ایران خارج میشود.
یک خاطره زیبای دیگری که شاید به درد امروز امریکاییها برای شناخت بیشتر جهت دلایل تسخیر لانه جاسوسی لازم است که بگویم این است که اتاقی خالی کنار بخش اطلاعات لانه جاسوسی وجود داشت. این اتاق خیلی بزرگ بود و داخل آن تا سقف پر از نامه بود. نامههایی را که به لانه میرسید، آنجا جمع میکردیم، ما هم فرصت خواندن آنها را نداشتیم و نامهها را داخل آن اتاق میگذاشتیم. یک روز از روی کنجکاوی بعضی از این نامهها را باز کردم. بعضی از آنها نقاشی بچههای مهدکودکها بود که زیر آن نوشته شده بود ما دانشجویان پیرو خط امام را دوست داریم یا مثلاً ما دلتنگ شماییم و از شما حمایت میکنیم.
سخنان دکتر زینب کدخدا در دیدار با رهبر انقلاب درباره نظام سلامت و مناطق محروم
در خرداد سال ۹۵ رهبر انقلااب دیداری با اساتید دانشگاه داشت. در این دیدار دکتر زینب کدخدا به عنوان یکی از سخنرانهای مراسم پشت تریبون رفت. آنچه در ادامه میخوانید متن این سخنرانی است که نشانگر دیدگاههاای ایشان در زمینه آموزش و ارایه خدمت به مردم مناطق محروم است.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
الحمدلله الذی هدانا لهذا وماکنالنهتدی لولاان هداناالله
با کسب اجازه از محضرتان و آرزوی قبولی طاعات حضاردر ماه میهمانی خدا سخنم را با ورود به حیطه سلامت و پزشکی کشور آغاز می کنم.
جامعه پزشکی کشور، یک جامعه شریف، خدوم و مردم محور است که در سخت ترین میدان های خطر در گذشته و حال در خدمت انقلاب اسلامی گام برداشته است.
ابلاغ سیاست های کلی سلامت از سوی حضرتعالی خواسته به حق شما جهت استقرار و توسعه عدالت در سلامت در کشور می باشدو امید است به شکل شایسته ای تحقق یابد. طرح های مختلف در دولتهای گذشته و کنونی هم چون تجهیز خانه های بهداشث و سطح بندی خدمات بهداشتی درمانی- نظام ارجاع -پزشک خانواده -طرح تحول سلامت و غیره همه دغدغه خدمت رسانی در جهت درمان و پیشگیری و سلامت مردم راداشته اند اما در اجرا مخصوصا در میان قشر محروم جامعه وبرقراری عدالت در این زمینه همیشه دچار مشکلاتی شده اند. بنظر بنده توجه به چند نکته کلیدی در حل این مشکلات نقش موثر دارد که به فهرست انها اشاره میکنم.
۱- الهام گرفتن از تعالیم اسلامی و روایات و احادیث در تربیت معنوی جامعه پزشکی کشور
۲- سنجش نیاز واقعی مردم در زمینه بهداشت و درمان در نقاط مختلف کشوربا بهره گیری از معیارهای علمی روز دنیا
۳- توجه لازم به اهمیت ویژه پیشگیری مخصوصا در قسمت بودجه و اجرا
۴- آگاهی از دانش بومی مناطق مختلف جغرافیایی کشور وبهره گیری از آن در جهت تقویت سلامت
۵- همت جهادی و و روحیه انقلابی در اجرای سیاست های کلی سلامت
۶- صرفه جویی در هزینه ها و استفاده بهینه از افراد ماهر و با تجربه –وسایل منلسب و ارج گذاشتن به حفظ سادگی در روش های پیشگیری و درمان و پرهیز از اشرافی گری در حیطه پزشکی.
۷- استفاده از نیروهای عالم و با تجربه وخدوم جامعه پزشکی که خوشبختانه تغدادشان در کشور کم نیست در تقویت علمی و عملی توانمندی های بومی مناطق مختلف جغرافیایی کشور
۸- به نظر می رسد تربیت پزشکان حکیم جهادی در دانشگاه ها با مشی طبابت حکیمانه یک ضرورت اساسی و فوری است، تا با استفاده از آموزه های دینی و بدست آوردن اطلاعات علمی و اجتماعی به توسعه سبک زندگی سالم ایرانی اسلامی در کشور بپردازند و با مقدم شمردن بهداشت وپیشکیری بر درمان و با تحقق اقتصاد مقاومتی، منادی عدالت در سلامت باشند.
جامعه پزشکی و نیز ۱۲.۰۰۰ عضو هیات علمی دانشگاه های علوم پزشکی به عنوان بخشی از نخبگان کشور سابقه ای به قدمت انقلاب اسلامی در فعالیتهای جهادی دارند که ریشه در مبانی اعتقادی و روحیه ایثار، اخلاق و ازخود گذشتگی انها دارد. مدتی است که حضور اردوهای جهادی درمانی از طرف سازمان بسیج جهاد سازندگی هلال احمر سازمان نظام پزشکی و وزارت بهداشت امیدهای تازه ای همچون سالهای اول انقلاب در دل مردم نقاط محروم ودور افتاده ایجاد کرده.
اطلاع یافته ام اساتید بسیجی پزشک، پرستار، پیراپزشک و بهداشتکار به همراه خیل ۱۴۰.۰۰۰ نفری دیگر بسیجیان این حوزه و بویژه جوانان دانشجو در طول ۵ سال گذشته بالغ بر ۱۵ میلیون خدمت مراقبت از سلامت عمومی، تخصصی و فوق تخصصی به مردم رادر نقاط کم برخوردار، صعب العبور و دور از مرکز بصورت رایگان ارایه داده اندکه در قالب برپائی اردوهای جهادی و بیش از ۳۰۰ بیمارستان صحرایی و ثابت و۳۰.۰۰۰ تیم بهداشتی و درمانی عمومی و تخصصی انجام گرفته.
اینجانب به عنوان داوطلب بسیجی به همراه دانشجویان عمومی و تخصصی بارها وبارها در اردوهای جهادی سلامت در مناطق مرزی و محروم حضور یافته ام و می توانم بگویم این حرکات جهادی منشاء برکات بسیاری برای مردم عزیز این مناطق می باشد.
تشکیل یک قرارگاه جهادی در سلامت با استفاده از ظرفیت تمامی عوامل، نهادها و دستگاههای موثر برسلامت زمینه اجرای برنامه های متناسب با سیاست های ابلاغی سلامت از سوی حضرتعالی را فراهم می آورد.
ارتقای فرآیند جهادی درحوزه سلامت با کمک نیروهای بسیجی و مردمی و مسولیت وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ممکن میشود. سوق دهی تمامی حرکات جهادی این حوزه به یک قرارگاه جهادی می تواند به ایجاد هم افزائی ها و بهبود اقدامات و درنهایت تعالی فعالیت های جهادی سلامت منجر شود و این میسر نمی شود مگر با یک خواست ملی که از پشتوانه حاکمیت برخوردار باشد.
تشکیل این قرارگاه جهادی و تعمیم آن به استان ها با هماهنگی هایی که حاصل خواهد شد راه را برای ارزیابی عملکرد اینگونه فعالیت ها و در نهایت رتبه بندی اقدامات خواهد گشود و سبب خواهد شد تا قطار جهادی سلامت با سرعت وکیفیت مناسب نیاز حوزه های مختلف جغرافیایی به حرکت درآید و انشالله به جائی برسیم که رفاه و سلامت را به عنوان یک الگوی جهانی عرضه کنیم.
در خاتمه عرض میکنم اینجانب در اوایل انقلاب به همراه دانشجویان بر روی پله مسجد روستا به درمان بیماران می پرداختیم. در سال های اخیر به همراه همکاران در بیمارستان های صحرایی اعمال جراحی انجام دادیم وامیدوارم دانشجویان امروز ما امکان انجام بهترین خدمات پیشکیری و درمان را در همه زمینه های پزشکی بطور منظم ودایمی در تمام نقاط کشور داشته باشند.
یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید موسم اقدام وعمل جملگی شاد شدیم
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
منبع:دندانه