تجهیزات دندانپزشکی تاج الدین
0 محصولات نمایش سبد خرید

سبد خرید شما خالی است.

عباس منظرپور؛ راوی تاریخ کوچه و خیابان

عباس منظرپور؛ راوی تاریخ کوچه و خیابان

 

مجید تفرشی
منتشر شده در روزنامه شرق، شماره ۳۰۷۲، پنج شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۹

۲۹ فروردین، دومین سالگرد درگذشت دکتر عباس منظرپور، نویسنده دیرآشنا و فراموش‌نشده تهران قدیم است.
دوستی عمیق و آشنایی با آقای منظرپور برای من که در اواخر عمرش، توفیق آن را یافتم، امکانی غیرقابل تکرار برای آشنایی و رفاقت با نویسنده‌ای عمیق و تیزبین بود که تأثیرش هرگز از یاد و حافظه من محو نخواهد شد. یکی از بخت‌های بزرگ من در زندگی، آشنایی نزدیک و دوستی شخصی با دو نویسنده بزرگ تهران قدیم، مرحومان استادان جعفر شهری و عباس منظرپور بوده است. به نظر من و در قیاس این دو نویسنده جاودان، هر یک از آن دو، دارای ویژگی‌های خاص خود بودند و امکان و احتمال نادیده‌گرفتن یکی به‌جای دیگری در سپهر ادبی و تهران‌نگاری وجود ندارد. در سال‌های اخیر، از منظرپور بسیار گفته و نوشته‌اند. من نیز چندبار درباره او دست به قلم برده‌ام. در این نوشته‌ها، کم‌وبیش به پیشینه خانوادگی و شخصی و برخی از جنبه‌های ادبی و فرهنگی او با استفاده از مهم‌ترین اثرش؛ «در کوچه و خیابان» پرداخته شده است. پس از درگذشت او، کتاب «خاطرات پیرمرد» به همت انتشارات روزنه منتشر شد. البته هنوز نوشته‌های مختلفی، از جمله خاطرات پراکنده دوران دندان‌پزشکی دکتر منظرپور در انتظار چاپ هستند. بااین‌حال، یکی از آثار منظرپور، به دلیل انتشارش در خارج از کشور، کمتر به علاقه‌مندان آثار او و مطالعات تهران، کمتر در داخل کشور مورد توجه واقع شده است. منظرپور کتاب «نادره دوران» را سال ۱۳۹۰ در دوران اقامت نویسنده در لندن، توسط انتشارات مردمک به چاپ رساند. در این کتاب ۱۳۰ صفحه‌ای، ۹ حکایت کوتاه و بلند وجود دارد که برخی از آنها به دلایل مختلفی در ایران مجال انتشار پیدا نکردند و برخی نیز به دلیل همگون‌بودن با دیگر نوشته‌ها و برای تکمیل‌شدن و جوری جنس در این مجموعه جا گرفته و برای نخستین‌بار منتشر شده‌اند.

منظرپور در مقدمه این کتاب می‌نویسد: «نوشته‌ای که در دست داری، تاریخ شاهان نیست، تاریخ بزرگان، نام‌آوران و قهرمانان به همچنین. اشخاصی خوب و بد، خادم و خائن و زشت و زیبا هم، هرچند حضور دارند ولی در این پراکنده‌گویی‌‌ها جای مشخصی ندارند. تصور کن که یک فیلم‌بردار غیرحرفه‌ای‌، دوربین نه‌چندان مجهزی به دست گرفته و هر روز که از خانه بیرون آمده‌، گوشه‌‌ای از اجتماع را به تصویر کشیده، در شروع فیلم‌برداری هیچ گرایش بخصوصی با هیچ‌یک از «سوژه»‌های خود نداشته ولی پس از ضبط و بخصوص ظاهرکردن آن به بعضی نظر مثبت و به دیگری نظر منفی پیدا کرده است».
طبعا حکایات این مجموعه نیز پیرامون مدار زمانی و مکانی تهران است. در نخستین حکایت، مروری بر گزارش‌های نظمیه دوران قاجار و حوادث خواندنی آن شده است. بعد به مشاعره در امامزاده‌قاسم پرداخته می‌شود. سپس با گذری از شمال به جنوب شهر با حکایت‌هایی از محله باغ فردوس در مولوی و یادمانده‌هایی از دوستی‌هایش با خانواده‌های کلیمی تهران و دیگر دوستان هم‌مدرسه‌ای‌اش از قبیل ناصر ملک‌مطیعی و فرهنگ شریف سخن می‎گوید. بااین‌همه، گرچه نوشته‌های این کتاب پراکنده و ظاهرا چندموضوعی هستند، ولی نویسنده همچنان محور تحولات تهران‌نگاری خود را «خیابان» یا همان محله اسمال بزاز و مولوی قرار داده است. چنان‌که بهداشت، پزشکی و دندان‌پزشکی نیز بخش خاصی در اغلب نوشته‌های منظرپور دارد.

به گمان من، حکایت ماقبل آخر این کتاب از نظر کمی و کیفی جذاب‌ترین بخش این کتاب است. درواقع خود نویسنده هم احتمالا چنین نظری داشته که نام این بخش (نادره دوران) را ‌عنوان کتاب قرار داده است. نادره دوران چند برش از زندگی معصومه/ اکرم عزیزی‌بروجردی هنرمند کمتر شناخته‌شده دهه ۱۳۳۰ شمسی، هنر، موسیقی و سینمای ایران است. درباره وی و عمر کوتاه ۴۰ ساله او (۱۳۳۹-۱۲۹۹)، به طور پراکنده مطالب بسیاری گفته و نوشته شده است، ولی به‌جرئت می‌توان گفت که خط‌به‌خط روایت داستان‌گونه منظرپور از ناگفته‌هایی از زندگی شخصی و حادثه مرگ مهوش، خواندنی، جذاب و قابل استناد تاریخی است. منظرپور بی‌آنکه خود را در این مورد مورخ بداند، مانند یک روزنامه‌نگار تجسسی به بخش‌های مختلف زندگی شخصی و حرفه‌ای مهوش پرداخته است.

منظرپور درباره فرجام او می‌نویسد: «آن روز مراسم تشییع جنازه‌اش برگزار می‌شد. در عمر خود چنین جمعیت و ازدحامی ندیده بودم. هنوز هم متحیرم که رمز محبوبیت این زن، در چه چیزی نهفته بود؟ مهوش چندان زیبا نبود. خوش‌اندام به همچنین، صدای خوبی نداشت و رقص خوبی هم نمی‌دانست. پس چه چیزی او را چنین محبوب لوطی‌ها و گردن‌کلفت‌ها و جنوب‌شهری‌ها کرده بود؟ چیزی به نظرم نمی‌رسد جز آنکه خود را از آنها می‌دانست و آنان نیز او را از خود می‌دانستند».

مهوش البته آن‌قدر بخت نداشت تا همانند دیگر زنان سرشناس هنرمند و ادیب معاصر ایران توسط جامعه نخبه و روشنفکر به شهرت و اعتبار عمومی برسد، ولی منظرپور در همین ۲۰ صفحه توانسته تصویر گویایی از او ارائه کند.
درباره تهران پژوهش‌های آکادمیک و فاخر بسیاری نوشته و در حال نگارش است، ولی به گمانم، تهران‌شناسی و تهران‌پژوهی بدون بررسی و واکاوی آثار مرحومان جعفر شهری و عباس منظرپور، از منظر تاریخ طبقات فرودست، تاریخ مردم، تاریخ اجتماعی، مردم‌نگاری و تاریخ خانواده‌ها ناقص و ناکافی است. کاش منظرپور زودتر از ۷۰ سالگی به نوشتن حرفه‌ای و تمام‌وقت می‌پرداخت. کاش پیرمرد بیشتر از ۸۹ سال عمر می‌کرد و همچنان می‌نوشت و منتشر می‌کرد. برای بیشتر نویسندگان ۷۰ سالگی آغاز بازنشستگی ادبی است، ولی برای منظرپور، آغاز شکوفایی قلمی‌اش‌ بود.
تهران‌نگاری برای منظرپور فراتر از یک وظیفه و مسئولیت و مشغولیات ادبی مرسوم دوران فراغت بود. خود او در گفت‌وگویی درباره منظورش از نوشتن درباره جنوب شهر تهران می‌گوید: «منظور نداشتم، بلکه عشق داشتم؛ عشق به تاریخ است. به تاریخ بسیار علاقمندم. من جنبه‌ای از تاریخ را ثبت کردم که متأسفانه توسط اکثر نویسندگان نادیده گرفته شده است. با تأسف باید بگویم که به غیر از خودم کسی را سراغ ندارم که فرهنگ مناطقی چون اسماعیل بزّاز را به نگارش درآورد».

منبع:دندانه

0
دیدگاه‌های نوشته