گفتگو با دکتر علیرضا زمانی، پریودونتیست خلاق
زندگی یعنی اشتباه رفتن
گفتگو از محسن طاهر میرزایی/ عکسها از مهران حیدر خطیبی
متولد سال ۴۵ در تهران است و دوران ابتدایی را در دبستان شهید رجایی ( ایران جهانبانی سابق) و راهنمایی و دبیرستان را در سازمان ملی پرورش استعدادهای درخشان (علامه حلی فعلی) درس خوانده است. سال ۶۳ وارد دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران و در سال ۶۹ فارغالتحصیل میشود. بعد از گذراندن سربازی و طرح، به عنوان مربی در دانشگاه علوم پزشکی بابل مشغول کار میشود.
سال ۷۳ در آزمون تخصصی پریو شرکت میکند و رتبه اول آزمون دستیاری را به دست میآورد. دوران تعهد خاص را با تدریس به عنوان مربی– دستیار در دانشگاه قزوین سپری میکند. در سال ۷۷ موفق به کسب درجه تخصص پریو میشود و بعد از آن تا حدود سال ۸۱ تماموقت در دانشکده تدریس میکند.
تمام اینها مسیر معمولی زندگی حرفهای اوست اما او عاشق فعالیتهای جنبی زندگیست. IT میخواند، زبان یاد میگیرد و در حوزه خلاقیت به درجه کارشناسی میرسد. شاید با چهره او وقتی در برنامه خندوانه مهمان رامبد جوان بود آشنا شدهباشید. برای آشنایی بیشتر با علیرضا زمانی پای صحبتش نشستیم.
– آقای دکتر زمانی! رزومه شما نشان میدهد که از کودکی درسخوان بودید.
من در دبیرستان شاگرد زرنگ به حساب نمیآمدم و اجبار در یادگیری با روحیات من سازگار نبود. شاید یک دلیل اینکه دنبال رشتههای جنبی میروم این باشد که یادگیری آنها برایم اجباری نیست. در مورد انتخاب دندانپزشکی باید بگویم در اصل ما با فکر این رشتهها را انتخاب نمیکردیم. من به صورت خودکار همانطور که مرسوم بود اول سه رشته محل پزشکی تهران و بعد هم دندانپزشکی تهران را زدم. آن زمان فکر میکردم دندانپزشکی خواندن برایم اجبار است و بر اساس علاقه آن را انتخاب نکردم.
– میشود گفت شما به دندانپزشکی علاقهای نداشتید؟
خیر. نمیشود گفت علاقهای نداشتم، اما نمیشود هم گفت دندانپزشکی علاقه اولم بوده است. چون احساس میکردم بنا بر جبر زمانه این رشته را انتخاب کردهام، همیشه دوست داشتم رشتهای که اجباری در یادگیری آن نبود را هم در کنارش یاد بگیرم. به همین دلیل زمانی که در قزوین متعهد بودم و درس میدادم شروع به خواندن IT کردم و جزو نفرات اولی بودم که در ایران مدرک MCSD مایکروسافت را که دورهای برای نرم افزارنویسی است گرفتم. بعد از اینکه تعهدم به دانشگاه قزوین تمام شد، به تهران برگشتم و در دوره اول ریاست دکتر اقبال در دانشکده دندانپزشکی شهید بهشتی یعنی سال ۸۱، مشاور ایشان در زمینه IT در حیطه دندانپزشکی شدم. آن زمان کامپیوتر مخصوصاً در سیستمهای دولتی مهجور بود و در برابر آن مقاومت زیادی میشد. در آن دوره پیشنهاد کاری به من داده شد و وارد وزارت بهداشت شدم. موقعیت کاریام در معاونت پژوهشی بود، اما ما از لحاظ قانونی مستقیماً به وزیر وقت یعنی آقای دکتر پزشکیان پاسخگو بودیم. پروژهای به نام “تکفاب” (توسعه کاربری فناوری اطلاعات بهداشتی) را در دست داشتیم که بنده از سال ۸۰ تا حدود سال ۸۶ در آن دخیل بودم. کار ما این بود که سیستمهای کامپیوتری را به نظام سلامت کشور یعنی حوزههای ستادی و همین طور حوزههای صف مانند بیمارستانها ببریم. بیمارستان امام خمینی (ره) به عنوان پایلوت انتخاب و کار سختافزاری آن تمام شدهبود. در مرحله خریداری نرمافزار از کشور سنگاپور بودیم که کار به اتمام نرسید و نیمهتمام ماند. این فعالیتها تا سال ۸۵ که از کار دولتی کنارهگیری کردم، ادامه داشت.
من در دوره دانشجویی شروع به یادگیری زبان فرانسه هم کردم. میتوانم بگویم بیشتر از درسهای دانشگاهم به این رشتههای جنبی میچسبیدم
– بعد از بیرون آمدن از کار دولتی مشغول چه کاری شدید؟
شروع به کار روی خلاقیت کردم که ریشه آن در کارهایی که برای پیادهسازی IT می کردیم، شکل گرفتهبود. بنابراین بعد از سال ۸۵ شروع به ساختار دادن به مطالعاتم در زمینه خلاقیت کردم. آن زمان در این زمینه طرح درسی وجود نداشت و خودم کتابهایی پیدا میکردم و میخواندم. در وزارت بهداشت مرا بهعنوان کسی که روی خلاقیت و نوآوری کار کردهاست میشناختند.
سالی که مقام معظم رهبری آن را سال نوآوری و شکوفایی نامگذاری کرده بودند، آقای دکتر واسعی معاون وزیر بهداشت از من خواستند خلاقیت و نوآوری را آموزش بدهم. قرار بر این شد که به پنج دانشگاه کشور بروم و معاون و مدیر پژوهشی دانشگاههای اطراف هم بیایند و من به آنها آموزش بدهم. به طوری که همه دانشگاههای کشور این آموزشها را دیده باشند. خوشبختانه به این دلیل که این معاونین هر یک چیزی به این آموزشها اضافه کردند، این پنج کارگاه خیلی پربار شدند. بعد از آن هر یک از معاونین پژوهشی برای هیات علمیهای خود کارگاههای جداگانهای خواستند. این شد که طی یک سال، سی کارگاه برگزار کردم و تقریباً به تمام شهرهای کشور رفتم و آرامآرام مباحثی بن مطالب اولیه اضافه شد که جمعبندی آن بسیار مطلوب بود. بنابراین ورود من به خلاقیت از حوزه علوم پزشکی بود، اما پس از آن بخش های دیگر مانند حوزه صنعت، آموزش عمومی و صدا و سیما هم من را به عنوان کارشناس خلاقیت شناختند و با هم همکاری کردیم.
در حال حاضر پنج سالی است که در زمینه Gamification که معادل فارسی آن بازیوارسازی است کار میکنم که یکی از بروندههای متعالی خلاقیت است. تعریف آن، بهکارگیری اصول و اجزای طراحی بازی در چارچوب غیر بازی است. این واژه سال ۲۰۱۰ مطرح شده و سال ۲۰۱۲ وارد دیکشنری شده است بنابراین مفهوم جدیدی است.
اگر بخواهم مثالی برای بازیوارسازی بیاورم، میتوانم به نرمافزار S health در گوشیهای سامسونگ اشاره کنم. این نرمافزار تعداد قدمهای روزانه شما را اندازهگیری میکند، کالری شما را میشمارد و به صورت امتیاز به شما فیدبک میدهد که چقدر فعالیت کردهاید و بدین ترتیب با استفاده از اجزای بازی (امتیاز دهی، فیدبک سریع و به اشتراک گذاری نتایج با دوستان) برای فعالیت ورزشی انگیزش ایجاد می کند.
شاید این اتفاق شانسی بوده که زمانی که من بازیوارسازی را شروع کردم و اولین کارگاههای آن را برای دانشگاههای تهران، شهید بهشتی و علوم پزشکی ایران برگزار کردم، اصلاً خیلیها اسم آن را نشنیده بودند، اما خوشبختانه امروز دانشجویان رشتههای فنی و علوم انسانی بر روی آن بسیار کار میکنند.در حال حاضر بسیاری از دانشجویان پزشکی هم در این حیطه مشغول هستند
– پس کار دندانپزشکی چه شد؟
در تمام این مدت مطب هم داشتم و زندگیام از راه دندانپزشکی میگذشت. البته پارهوقت کار میکردم.
– اگر این زمانی که فرمودید صرف کارهای جنبی کردید، در دندانپزشکی صرف میکردید منفعت مالی بیشتری داشتید. چرا این کار را نکردید؟
برای من منفعت مالی هدف اولیه نیست. نمیگویم اصلاً پول برایم مهم نیست. بلکه حداقلی را برای خودم تعریف میکنم و بیشتر از آن دنبال پول نمیروم. در علم جامعهشناسی گفته میشود که انسان یک شغل دارد که آن را فقط برای امنیت اقتصادی انجام میدهد. یک حرفه دارد که از انجام دادن آن لذت میبرد، اما تعریف دیگری به نام «فراخوان» وجود دارد که ورای همه اینها است که میتوان آن را رسالت انسان تعبیر کرد.
زمانی که در دانشکده درس میدادم و دانشجویان از من میپرسیدند که آیا تخصص بگیرند یا نه؟ پاسخ میدادم که زمانی که دندانپزشک عمومی بودم، این رشته برایم شغل بود و ضمن کار کردن در دلم غر میزدم، اما زمانی که تخصص گرفتم، این رشته برایم تبدیل به حرفه شد و این نقطه عطف زندگی کاریام بود. چرا که پریودنتولوژی با تیپ شخصیت من هماهنگی زیادی دارد. تخصص من در اصل حرفه من است که از آن لذت میبرم، اما رسالتی که برای خودم در این دنیا متصور هستم چیز دیگری است که من آن را آموزش میبینم، البته فراتر از دندانپزشکی. به همین دلیل است که تماموقت کار درمانی انجام نمیدهم.
من درس دادن را دوست دارم و آن طوری که بازخوردها نشان می دهند، معلم بدی هم نیستم. در همه مقاطع هم از ابتدایی گرفته تا دانشگاه درس دادهام. زمانی که عضو هیات علمی بودم، یعنی سال ۸۰، تلویزیون از من دعوت میکرد که در رشته کاری خودم بهعنوان کارشناس حاضر شوم و آن موقع میپذیرفتم، اما حالا که دیگر عضو هیات علمی نیستم خودم را شایسته این کار نمیدانم و با این که چند بار از من دعوت شده که به عنوان پریودنتیست به صدا و سیما بروم، به آن ها پاسخ رد دادم . در زمینه خلاقیت اولین بار سال ۸۸ آقای دکتر خلیفه سلطان، مشاور برنامه سیب از من خواستند در این برنامه حضور پیدا کنم. بعد از آن وارد شبکه جام جم شدم و آرامآرام به عنوان کارشناس صدا و سیما در زمینه خلاقیت شناخته شدم. همین آشنایی باعث شد سه بار از طرف آقای رامبد جوان به برنامه خندوانه دعوت شوم. در فصل یک این برنامه در زمینه بازی وارسازی صحبت کردم. آن زمان در دانشگاه پنسیلوانیا و دانشگاه دیگری در اسپانیا دو دوره از این کورس را گذراندم و مدرک گرفتم و چندین کارگاه بازیوارسازی هم برگزار کرده بودم. به همین دلیل بود که به خودم اجازه دادم بازی وارسازی تدریس کنم.
– آیا نمیتوانیم از صحبتهای شما اینگونه نتیجه بگیریم که بهتر بود از ابتدا دنبال فراخوان خودتان که آن را آموزش میدانید میرفتید؟
شاید ده یا پانزده سال پیش اینگونه فکر میکردم، اما حالا نه. به اعتقاد من زندگی همین اشتباه رفتنها است و اگر راه را درست بروید دیگر اسمش زندگی نیست. فکر میکنم اگر از ابتدا سراغ آموزش میرفتم شاید در جایگاه امروزی نبودم. راهی که من رفتهام برایم درس بودهاست و کار دندانپزشکی و خدمت به مریض به کارهای جنبیام و متقابلا کارهای جانبیام به ارائه خدمتم در دندانپزشکی کمک میکند.
– شما با این همه مشغله چگونه وقت خود را تنظیم میکنید؟
یکی از موضوعات مهم در این میان، پذیرفتن حد توانایی خود است. من به عنوان یک متخصص، پذیرفتهام که یک پریودنتیست دانشگاهی درجه یک نیستم. چرا که اگر خیلی به کار دندانپزشکی بپردازم به فعالیتهای دیگرم نمیرسم. بنده خودم را پریودنتیست معمولی میدانم و خدمات معمولی انجام میدهم. بنابراین برای مثال دست به پیوندهای استخوان عجیبوغریب نمیزنم و خودم را در این حد قبول دارم که بتوانم جرمگیری و جراحی خوب و ایمپلنتهای ساده را انجام بدهم. این را به همه هم میگویم و هیچ ادعایی هم در کارم ندارم.
– از آنجایی که شغل دندانپزشکی برای شخص محدودیت حرکتی زیادی ایجاد میکند، آیا هرگز سعی کردهاید خلاقیتی که به مطالعه آن مشغول هستید را در سبک زندگی همکاران خود وارد کنید؟
بهصورت محدود سعی کردم این کار را در کارگاههایی که در کنگرهها برای دندانپزشکان و دانشجویان دندانپزشکی دانشگاه تهران داشتم انجام بدهم.
– شائبهای وجود دارد که میگویند کارشناسان صدا و سیما پول میدهند تا دیده شوند. در این مورد شفافسازی بفرمایید.
من در مورد قوانین صدا و سیما اطلاع دقیق ندارم، اما در مورد خودم می توانم بگویم که تا به حال این اتفاق نیفتادهاست. من به هیچ وجه مشاوره روانشناسی نمیدهم و از این راه درآمدی ندارم، حقالتدریسی که از برگزاری کارگاهها میگیرم به مراتب کمتر از درآمدی است که از کار مطبی میتوانم داشته باشم، بنابراین از نظر مالی رفتن به برنامه تلویزیون به ضرر من است، پس این که برای رفتن به برنامه تلویزیون پولی پرداخت کنم عاقلانه نیست.
من دعوت بسیاری از برنامهها را هم رد کردهام. چرا که متعاقب آن از من میخواهند در زمینه خلاقیت مشاوره بدهم، اما چون روانشناسی نخواندهام و صلاحیت مشاوره دادن را ندارم این کار را نمی کنم.
– بازخورد بیمارانتان به حضور شما در خندوانه چه بود؟
گاهی بازتاب بر روی بیمار منفی است چرا که برداشت او این است که دندانپزشک خیلی به این حرفه علاقه ندارد. گاهی هم بازتاب مثبت است، اما نه به این شکل که باعث جذب بیمار شود بلکه بیماران دوست دارند بنشینند و در مورد مسائل مرتبط با خلاقیت حرف بزنیم. .
البته من مدتها است به این دلیل که ساعات محدودی کار میکنم پذیرش بیمار جدید را متوقف کردهام و حتی تلاش میکنم بیمارانم را کم کنم.
– از دندانپزشکانی که کارهای جنبی انجام میدهند، میشنویم که همکارانشان نسبت به کار بالینی آنها نظر منفی پیدا میکنند. شما چه جوابی برای این موضوع دارید؟
از نظر علمی این موضوع تنهعا یک پیش فرض است و باید به پژوهش گذاشته شود که می تواند تایید یا رد شود. من تا پژوهش علمی در این مورد انجام نشود در این مورد سکوت می کنم. البته در این مورد مثالهایی هم است که اصلا در یک بحث علمی جایگاهی ندارد، ولی با این حال دوست دارم ذکر کنم: آنتوان چخوف داستان نویس مشهور پزشک بود و پزشکی هم می کرد و در هر دو کار خوب بود.
اما کار کلینیکی دندانپزشکی کار حساس و زمانبری است. من به همکارانم که هم عضو هیات علمی هستند و هم مطب دارند میگویم که کار بزرگی میکنند چرا که هر یک ازاین دو کار یک کار تماموقت به شمار میرود.
البته من همیشه گفتهام که با تک بعدی بودن مخالف هستم. امروزه ثابت شده است که رشتههای جانبی از نظر روانی برای خود فرد کمککننده هستند. مقالات زیادی وجود دارد که به عنوان نتیجهگیری پیشنهاد میکنند در هر سنی فراگیری یک رشته جدید را مد نظر داشته باشید، اما اگر بخواهید در آن رشته به عنوان متخصص شناخته شوید باید چند چیز را مد نظر داشته باشید. یکی تعداد رشتهها و دیگری سنخیت رشتههاست. در Parallel Programming، مثالی هست که به قشنگی این موضع را نشان میدهد: رابطه رشتههایی که انسان دنبال میکند مانند انگشتان یک دست است. ما اگر پنجاه انگشت داشته باشیم نمیتوانیم کاری انجام دهیم، پس باید با تمرکز رشتههای معدودی را دنبال کرد. نکته دوم این که این انگشتها یک ارتفاع ندارند، بنابراین یک رشته میشود رشته اصلی و بقیه رشتهها به آن کمک میکنند. نکته سوم این که این انگشتها در یک جهت هستند، بنابراین اگر انگشت شست من برعکس باشد، نمیتواند کمکی به دیگر انگشتها بکند. پس رشتههایی که به عنوان تخصص دنبال میکنید باید در یک جهت باشند. البته تاکید میکنم این در صورتی است که رشتهای را بخواهید در حد حرفهای دنبال کنید. ما بحث مفصلی در خلاقیت داریم که فراگرفتن هر رشتهای در حد آگاهی به خلاقیت در رشتههای دیگر کمک میکند و در صورتی که بخواهید از فراگیری یک رشته برای باروری ایدههای نو استفاده کنید، نیازی به رعایت اصول بالا نیست.
منبع:دندانه