روایتی از دکتر محمود عنایت و انتشار مجله «نگین»
نگین ریشه در دندانپزشکی دارد
امیر اسماعیل سندوزی
هر کس با خود و برای خودش داستانی دارد؛ برخی داستانی شنیدنی دارند و برخی داستان جالب یا باور ناکردنی و ناگفتنی. چند نفری هم داستان خواندنی و به یاد داشتنیای دارند. داستان دانشجوی دانشکده دندانپزشکی تهرانی که پنج سال یادگیری وقتگیر علوم پایه پزشکی مانند آسیبشناسی، فیزیولوژی، بافتشناسی، زیستشناسی، میکربشناسی و آناتومی سرو گردن را خوانده، امتحان داده، سه سال از پنج سال دوره عملی آزمایشگاهی و کار روی بیمار و لابراتوارهای فنی ساخت دندان را عملن انجام داده و نمره قبولی گرفته است، پایان نامه دکترا نوشته و حتمن هم با درجه ممتاز، چنان که افتد و دانی، پذیرفته شده است؛ ولی هرگز پای یک صندلی و یونیت دندانپزشکی نایستاد تا بیماری را درمان کند و هزینه زندگانیاش را فراهم کند، بلکه نانش را از راه دیگری، از ذهن، ذوق و اندیشهاش مایه گذاشت تا یافت، اگر شنیدنی نباشد برای اهل درد و تامل، خواندنی است. جالبتر اینکه همین دانشجو، در همین مدت از زمان، از سال ۱۳۳۱ تا سال ۱۳۳۶ ضمن اینکه تمامی این کارها را کرده:
– مقاله نویس و کندوکاوچی روزنامه پر سر و صدا شاهد در دوران حساس سیاسی دهه سی ایران هم بوده.
– مدیر مسوول مجله ایران آباد بوده
– از اسفند ۱۳۳۴ (از سال سوم دانشکده دندانپزشکی که کارهای عملی و حضور در بخش و لابراتوار دانشجو ضروری است) سردبیری پر مسوولت نشریهٔ فردوسی را نیز عهده دار شده.
– در نشریه فردوسی با افرادی چون سعیدی سیرجانی، مسعود فرزاد، هوشنگ کاووسی، حسین علی هروی، مهدی پرهام، علی اصغر حاج سید جوادی، موسوی گرما رودی و همچنین بزرگانی مثل ابراهیم گلستان، جلال مقدم، فروغ فرخ زاد، مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو و بسیاری از نام داران اهل قلم و نشر سر و کار و حساب و کتاب و نشست و برخاست داشته.
– در ضمن با اکثر از مخالفان شاه، هم قبل و هم بعد از کودتای ۱۳۳۲ دوست و همراه و همکاری میکرده.
– ایشان، به دلیل فعالیتهای اجتماعی مطبوعاتی همان سالها بوده که در سال ۱۳۴۴ زمانی که دانشجو بود، امتیاز نشریهٔ نگین را نیز کسب کرد و از نگین گمنام مجلهای نامدار ساخت که به روایتی «در تیراژ سه هزار نسخه منتشر شد و ۵۰۰ عدد فروش رفت!» ولی جای خودش را در مقامی که میباید یافت.
– همین دانشجوی درس خوان، در دوران قبل از انقلاب مسئول تهیهٔ برنامهای رادیویی به نام «پنج و سه دقیقه» بود که بعدها به «همه روز، همین ساعت، همین جا» تغییر نام داد. این برنامه انتقاداتی را به حکومت وارد میکرد و برنامهای پر طرف دار بود.
ماحصل فعالیتهای زمان دانشجویی ایشان منجر به چنان شهرت و توانی میشود که ایشان در زمان قبل از انقلاب، در دوران نخست وزیری آقای شاپور بختیار به عنوان مشاور نخست وزیر انتخاب شد.
بگذریم که کادر آموزش آن سالهای دانشکده دندانپزشکی تهران باید جواب دهد که ایشان چگونه با آن همه مشغله دوره پنج ساله دکترای دانشکده را گذراندهاند؟
دکتر محمود عنایت با یک فیلسوف سیاسی نه ماه همسایه و هممحل بوده؛ بند نافش را هم با همان قیچی فلسفه سیاسی بریدند. «حمید و محمود» دو فرزند دو قلوی یک خانواده متوسط تهرانی متولد ۱۳۱۱ بودند. در مدرسه خاقانی و سپهر دوره ابتدایی و در مدرسه فیروز بهرام دوره متوسطه را خواندند. حمید عنایت، استاد نامدار فلسفه و علوم سیاسی در سال ۱۳۶۱ با ایست قلبی در راه فرانسه به انگلستان درگذشت*.
دکتر محمود عنایت مدرک دکترای دندانپزشکیاش را چنان که نوشته شد در سال۱۳۳۶ از دانشگاه تهران گرفت. چهار سال از من جوانتر بود.
منزل ما در محله عربها اول خیابان ناصر خسرو بود. در این خیابان، به طرف بازار، در دست چپ، کوچه خدابنده لویی قرار داشت که روزنامه شاهد متعلق به دکتر بقایی پر سر و صدا در انتهای این کوچه در چاپخانهای چاپ میشد. یک روز شادروان عباس خلیلی مدیر روزنامه اقدام، پدر همین شاد روان خانم سیمین بهبهانی بانوی عزل سرای ایران کارگری را در طرفداری از شاه با اسلحه کمری کشت. این را از این نظر مینویسم که کوچه پرحادثهای بود و گاهی عوامل رکن دو و دوستداران سلطنت برای برهم ریختن حروف چاپخانه به سراغ این کوچه میآمدند و همین شادروان دکتر محمود عنایت هم دانشآموز بود و خواننده «کند و کاو»ی که جلال آل احمد، نویسنده «در خدمت و خیانت روشنفکران ایران» که باور داشت: روشنفکر ایرانی از جمع خلایق بریده است دسترسی به توده مردم ندارد و ناچار خود را هم دربند مردم نمیداند، به مسایلی میاندیشد که محلی و بومی نیست و وارداتی است و تا روشنفکر ایرانی با مسایل محلی محیط بومی خود آشنا نشود و گشاینده مشکلات بومی نشود وضع از همین قرار هست که هست و با این باور و بینش «کند و کاو» را برای شاهد مینوشت و روزی هم قرار شد که دیگر ننویسد(!) و ننوشت. همین محمود خان عنایت که خواننده پرو پا قرص این مقالات بود شد جوانِ جویای نام و دنباله نویس «کند و کاو» و شاید بهتر و شیرینتر از نویسنده قبلی هم نوشت!
به سرعت، در روزنامه شاهد صاحب میز و دفتر و دستک و جاه و مقام شد که بنابر ضرورت زمان کنکور داد و برای داشتن عنوان «دکترا» کمر به خواندن بست. با همه گرفتاریهای نویسندگیاش در یک زمان در دو جا بود! چگونه و چطورش بماند که در ایران داستانی کهنه و جدّ همین فساد رایج چندین و چند میلیون دلاری کنونی است.
این درس و دانش و کسب دکترا، هیچ از اهمیت و توان نویسندگی دوست و همکار از روزن زمان گذشته ما شادروان دکتر محمود عنایت کم یا گُم نمیکند. مجله نگین یکی از وزینترین مجلات سالهای قبل و دو سالی بعد از انقلاب بود تا مقاله شیخ صنعان و عشق به قدرت خانماش رو نشده بود. بود و بعد از آن قرار شد نباشد! که ما را از مدارسه بیرون میرَویماش کردند.
دکتر عنایت از نوجوانی مجذوب فعالیتهای اجتماعی مطبوعاتی بود. هرگز تلاشهای مطبوعاتی، قلم و نوشتن را رها نکرد. حتا در دوران دانشجویی، دانشکدهای مانند دندانپزشکی وقت گیر هم، همکاری خود را با جراید، ادامه داد و پس از فراغت از دانشگاه هم ترجیح داد روزنامهنویس باقی بماند. ماند و وزنهای در بین نویسندگان سنگین وزنِ روزنامه نویس بود. حتا، پس از کودتای ۲۸ مرداد و در جریان دعوت همکاری با جراید، از سوی رئیس اداره کل انتشارات و رادیو به عرصه فعالیت جدیتر در هدایت افکار عمومی دعوت شد تا به صف برنامهسازان رادیو درآمد و نشان داد که میتواند در عرصههای گوناگون بدرخشد. برنامهاش، یکی از پرطرفدارترین برنامههای رادیویی باشد. که به حق بود. مدتی بعد عنایت به عضویت اداره کل خدمات مطبوعاتی درآمد.
امتیاز مجله نگین اوج توانمندی او و با تیراژ ۳۰۰۰ منتشر شد. «راپرت»، به معنای گزارش، خبر و یا روایت، عنوان سرمقالههای نگین، حاوی نکتههای شیرین و خواندنی فراوانی بود و طرفداران بسیاری داشت به گونهای که علی موسوی گرما رودی مجموعهای از آنها را با همین عنوان با چندین تجدید چاپ منتشر کرد که در برگیرنده تمام سرمقالههای نگین بود. گزیدهای خواندنی از مقالات او در کیهان هم با عنوان «محاکمات استثنایی» در سال ۱۳۵۴ به صورت کتاب منتشر شد.
زبان عنایت در مقالاتاش ساده و گویا و در عین حال برای رژیم گزنده بود. استعدادش در این بود که به گونهای ویژه قلمش، موضوعات پیچیده اجتماعی و فرهنگی را با زبانی روشن، روان و قابل درک و فهم به مخاطب انتقال میداد. در اندک مدت، این سبک نوشتن، هویت و به نوعی به امضای دکتر عنایت تبدیل شده بود. او خود در گفتگویی درباره زبان نوشتاریاش گفته است: «این روشی است تمثیلی تواَم با طنز که تأثیر فراوان بر خواننده میگذارد.» دوران بعد از انقلاب میتوانست برای دکتر عنایت خطر آفرین باشد ولی دوستان فراوانی هم داشت.
دکتر محمود عنایت در سال ۱۳۶۰ برای معالجه به اروپا و از آنجا به آمریکا مهاجرت کرد و در لس آنجلس ساکن شد. سعی کرد تا مجله نگین را دوباره، این بار بیرون از مرز، به راه اندازد. بیش از بیست شماره از نگین را در آمریکا منتشر شد ولی بیش از آن در این کار موفق نبود و فعالیت او متوقف شد.
وی در بامداد روز پنجشنبه ۲۸ دی ماه ۱۳۹۱ در کالیفرنیا درگذشت.
این ضایعهای بزرگی بود. برای بیان بزرگی این فقدان من نمینویسم، بلکه به نوشتهای از استاد کدیور توسل میجویم تا یاد این دوست از دست رفته را در خاطرها دوباره زنده کنم که این قلم ناتوان از بیان قدر او است:
در سوگ دکتر محمود عنایت
«… اگرچه هرگز عنایت را ملاقات نکرده بودم، اما احساس کردم ایران یکی دیگر از خدمتگزارناش را در غربت از دست داد. من از اواخر دههٔ چهل عنایت را میشناختم. پدرم -که عمرش دراز باد – چند مجله مشترک بود: مکتب اسلام، یغما، راهنمای کتاب و نگین. دوران نوجوانی من با غوطه زدن در این مجلات طی شد. و در این میان نگین از جنسی دیگر بود. از مجلهٔ نگین بسیار آموختم، مقالاتاش البته با سن و سال من نمیخواند و سنگین بود، اما در نیمه دههٔ پنجاه من از خوانندگان ثابت نگین شده بودم و آنچه قبل از همه نظرم را جلب میکرد سر مقالههای محمود عنایت بود: راپرتها. سبک خاص عنایت، قلم سحاّر او، طنز نجیب و انتقاد تیز و صمیمی او راپرتها را جذابترین بخش مجله کرده بود. خاطرهٔ شیرین نگاه انتقادی عنایت که متکی به تاریخ و فرهنگ گذشتهٔ این سرزمین بود هنوز در خاطرم زنده است. نیک به خاطر دارم مجلهٔ نگین را تجلید کرده بودم و شمارههای پیشین آنرا به تدریج میخواندم و میآموختم.
پس از انقلاب، نگین که حقیقتن نگینی در تاریخ مجلات ایران بود با انتشار «شیخ صنعای» زنده یاد سعیدی سیرجانی توقیف شد، و من آن روز متاسفانه گرم شور ماههای نخست انقلاب، توقیف آنرا متوجه نشدم. چند سال گذشت، حوالی سالهای ۶۶ و ۶۷ بود که من دوباره به خودم بازگشتم و باز عنایت برایم درس آموز بود، این بار مجله نبود، کتابهایی بود که او ترجمه کرده بود. بیاد دارم کتاب «از انقلاب مذهبی کرامول تا انقلاب سرخ لنین» (کالبد شکافی چهار انقلاب) نوشته کرین برینتون ترجمه محمود عنایت را با چه شور و شوقی در قم خواندم و یادداشت برداشتم. نگاه انتقادی به انقلاب ۱۳۵۷ را مرهون ترجمه عنایت هستم. و نیز مهاتما گاندی و پیروان راه او (نوشته ودمهتا ترجمه محمود عنایت) که سبک عدم خشونت گاندی را تعلیم میداد، هکذا «انسان در عصر توحش» (ئولین رید). در دههٔ شصت برادر دو قلوی محمود، دکتر حمید عنایت نیز در شکل گیری نگاه علمی به اندیشه سیاسی اسلام معاصر نقش کلیدی داشت، کتابهای حمید عنایت را چند بار خواندم و بعد تدریس کردم. این دو برادر به گردن نسل من حق دارند. وقتی خود را در غربت غرب دیدم به یاد نشریاتی که در دههٔ پنجاه در تکوین فکریم نقش داشتند افتادم، به نگین اشاره کردم، نشریهٔ دیگری که در سالهای ۵۷ و ۵۸ در من موثر بود هفته نامهٔ جنبش دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی بود.
قدر این نسل از روزنامه نگاران صادق و خدوم را باید دانست، آنها زودتر از دیگران خطر استبداد را درک کردند و نوشتند و تذکر دادند و مجبور به جلای وطن شدند. محمود عنایت دندانپزشک بود، او دندان کرم خوردهٔ استبداد را در سیاست ایران به نیکی شناخته بود و میخواست آنرا بکِشد اما نگذاشتند او به تشخیص خود عمل کند و اکنون آن دندان کرم خورده لثه و فک مام وطن را متورم و بیمار کرده است
درگذشت زنده یاد دکتر محمود عنایت مترجم، نویسنده و نگین روزنامه نگاران مجرب ایران را به جامعهٔ فرهنگی کشور و خانواده محترم عنایت تسلیت عرض میکنم.»
* پژوهشگر و مترجم حوزه علوم و فلسفه سیاسی بوده و مدرک دکترای اقتصاد و علوم سیاسی تخصصی را در از دانشگاه لندن دریافت و به پدر فلسفه سیاسی ایران معروف بود.
منبع:دندانه