تجهیزات دندانپزشکی تاج الدین
0 محصولات نمایش سبد خرید

هیچ محصولی در سبد خرید نیست.

شیفت شب

شیفت شب

 

[داستان دندان‌پزشکی] با یک ساعت تاخیر به کلینیک می‌رسم. مدیرمان مثل همیشه بداخلاق و طلبکار است. جواب سلامم را نمی‌دهد و در‌‌ همان حال که روزنامه را رو‌به‌رویش گرفته، از بالای عینک نگاهم می‌کند. به بخت بدم لعنت می‌فرستم که مجبورم اخلاق گند او را تحمل کنم. اگر به هوس خرید ماشین شاسی‌بلند زیر بار قرض و وام نمی‌رفتم، الان در خانه داشتم نسکافه‌ام را می‌خوردم.

طبق روال هر شب از مریض سرشب خبری نیست. شماره جدید هفته‌نامه سپید روی میز افتاده، برمی‌دارم و ورق می‌زنم. دکتر شهاب‌الدین‌ صابونچی درباره دغدغه‌های غیرپزشکی پزشکان نوشته. حسرت می‌خورم، به حال پزشکان و دندانپزشکان شکم‌سیری که وقت خود را با نقاشی و سیاست و تاریخ پر می‌کنند.

عقربه ساعت‌ که از یازده‌ می‌گذرد اولین مریض پیدایش می‌شود. مریض‌های نیمه‌شب معمولا با درد سراغ دندانپزشکی می‌آیند. عموما برای کشیدن دندان یا دست‌کم ساکت کردن دردشان؛به هر نحو ممکن. به ندرت از میان آن‌ها کار چرب و دندان‌گیری پیدا می‌شود.

یکی دو مراجعه دیگر هم داریم تا ساعت یک نیمه‌شب که خیابان‌ها خلوت می‌شوند و دیگر کسی سراغ کلینیک را نمی‌گیرد. آماده می‌شوم برای خواب، اما هنوز چشمانم گرم نشده، صدایم می‌زنند برای ویزیت. یک مرد معتاد با انبوهی از دندان‌های پوسیده. پولی در جیب ندارد اما من‌باب نوع دوستی هم که شده برایش بی‌حسی می‌زنم تا دندان دردناکش را بکشم. بی‌حسی از پی بی‌حسی، اما دندان بی‌حس نمی‌شود و داد مرد با کوچک‌ تماس ابزار من به دندانش به آسمان می‌رود. عاقبت از دستم شاکی می‌شود، شروع می‌کند به داد و قال که من درد خودم را بهتر می‌دانم، چند تا ترومادول بنویس، خودش خوب می‌شود.

دوباره به اتاق پزشک برمی‌گردم اما چند دقیقه‌ای نگذشته صدایم می‌زنند. ساعت ۳ شب است. دو خانم جوان برای سوال درباره سفید کردن دندان آمده‌اند. در دلم‌ اما چند بار خودم را لعنت می‌کنم که با دست خودم در این چاه افتاده‌ام. اصلا مرا چه به ماشین شاسی بلند؟

هنوز چند دقیقه نگذشته زن و مرد جوانی وارد می‌شوند. مرد می‌گوید مسافر خارج هستند و می‌خواهد همین امشب تمام کارهای دندانی‌ زنش را انجام دهم. چند تراول سبز رنگ پیش‌رویم می‌گیرد و دوباره اصرار می‌کند. برق اسکناس چشم‌های خواب رفته‌ام را از هم باز می‌کند. این‌‌ همان شکاری است که به سودای صید آن شب‌ها را در این کلینیک می‌گذرانم. ساعت از هفت هم می‌گذرد که کار تمام می‌شود. مرد در حالی که از من تشکر می‌کند هفت تراول صدتومانی روی میز می‌گذارد و می‌رود. از شوق این درآمد همکاران را کله‌پاچه میهمان می‌کنم.

ساعت ۸ از کلینیک خارج می‌شوم. دارم روی ابر‌ها راه می‌روم. شاید اگر زن دو دندان خراب دیگر داشت، کارکردم به یک میلیون می‌رسید.

هنوز سوار ماشین نشده‌ام که شماره مدیر کلینیک روی گوشی‌ام می‌افتد. می‌توانم صدای شاد و شنگولش را پیش‌بینی کنم. اما او با‌‌ همان صدای دمغ همیشگی خبر می‌دهد که تراول‌ها تقلبی بوده‌اند و چون کلی مواد و تجهیزات صرف کارهای دندان بیمار کرده‌ام پول همه را از کارکردم کم می‌کند.

منبع:دندانه

0
دیدگاه‌های نوشته