گزارش از جنوب شهر۲: وقتی میگویند تریاک میکشم خوشحال میشوم!
دندانپزشکان محیط کار کوچکی دارند و اتفاقات روزانهشان معمولا تکراری و مشابه هم است، با این حال در میان این رخدادهای تکراری، گاه اتفاقات ناب و خاطراتی شنیدنی شکل میگیرد که خواندن و شنیدن آنها هم برای همکاران دندانپزشک و هم بیمارانشان جذاب است. مخصوصا اگر این خاطرات از زبان یک دندانپزشک نویسنده که تبحر زیادی بر روایت و تصویر شخصیتها و جزییات اتفاقات دارد، نقل شود.
سال ۸۸ دکتر حامد اسماعیلیون در وبلاگش، گمشده در بزرگراه، مجموعه یادداشتهایی از خاطرات مطب و رخدادهای روزانه آن مینوشت. این خاطرات و یادداشتها بعدها بنیان نگارش رمانی را فراهم کرد با عنوان «دکتر داتیس» که در سال ۹۲ توانست جایزه رمان اول بنیاد گلشیری را به خود اختصاص دهد.
مجموعه این یادداشتها که با عنوان «گزارشی از جنوب شهر» منتشر میشوند را میتوانید در این صفحه ببینید.
دکتر اسماعیلیون در سال ۸۹ همراه خانوادهاش به کشور کانادا مهاجرت کرد.
آقای اسدی میِآید. دیگر تریاک نمیکشد. فقط شیشه.
آقای منادی میآید. او هم سیگار را ترک کرده است. ولی شیشه میکشد.
خانم ماهری میآید. او آدم خوبی است. فقط شیشه میکشد.
آقای مهندس محمدی میگوید وقتی شیشه میکشد میتواند روزهای ممتد بدون خوابیدن به کارهایش برسد.
کامیار میگوید از وقتی شیشه میکشد زمان س. ک. ساش آنقدر طولانی شده که سی تومن برای یکشب با فلانی و بهمانی حالا حتمن میارزد.
ابوالفضل میگوید میکشیم و میرویم شمال. یک هفته خواب نداریم. میکشیم و بازی میکنیم و میزنیم به دریا.
حسین میگوید ماهی یک میلیون خرج دارد. کامیار میگوید دکتر اصلا نشان میدهد که من شیشه میکشم؟
ابوالفضل میگوید سه میلیون در میآید هر ماه. یک جورایی در میآوریم دکتر. شما چرا اینقدر نگرانی؟
مدام باید به خانم منشی بگویم که وقت شستن وسایل بیشتر مواظب کدام وسیلهها باشد. پیش از این با یک نگاه سرسری حتا به وقت ورود بیماران با نگاهی به لبها و دندانها اعتیاد را تشخیص میدادم. حالا مجبورم بیرودربایستی از همه سوال کنم حتا اگر ناراحت شوند و حتا اگر بفهمم دروغ میگویند.
و وقتی میگویند تریاک میکشند خوشحال میشوم. این مواد شیمیایی عجیب و غریب…
منبع:دندانه