خاطرات طنز دندانپزشکان
یادداشت رضا رفیع در معرفی مجموعه کتاب دنداننگاریها در روزنامه اطلاعات (۵تیر۹۷)
این فقط طنزپردازان عزیز نیستند که طنز بلدند و خاطرات طنزناک دارند. کل ملت شریف ایران،اگر دقت کنید،عموماً طوری زندگی میکنند که قطعاً به شکلگیری خاطرات طنز بسیاری منجر میشود. مربوط به الآن هم نیست. در کل تاریخ چنین بودهایم که هستیم. کاش میشد همه را جمعآوری کرد؛ کل دنیا میخندیدند!
لااقل کاش از هر قشری و از هر صنفی، یکی که بیشتر اهل ذوق و البته اهل بخیه بود، پیشقدم میشد و خاطرات صنف خود را جمعآوری میکرد.
خوش به حال جامعه محترم «دندانپزشکان» ایران که یک نفر آدم خوشذوق و بااستعداد از میان خودشان پیدا شده و اقدام به جمعآوری خاطرات طنز همکاران خود از سراسر کشور کرده است. «دکتر افشین قناد»، عزیز دندانپزشکی است در تهران که از قضا شاعر و طنزپرداز هم هست. کتاب اشعار طنزش نیز پیش از اینها منتشر شده است و در همین صفحه معرفی شده است؛ با عنوان «قندانپزشکی»!
این آقای قنادـ کز سخنش شهد و شکر میریزدـ اخیراً خاطرات همکاران دندانپزشک خود را از سراسر کشور جمع کرده و در دو جلد کتاب و ذیل عنوان کلی «دنداننگاریها»،از سوی «نشردندانه» (تلفن: ۶۶۱۵۶۰۰۲) تقدیم علاقهمندان نموده است. کتاب نخست «آقای کامل، خانم پارسیل» نام دارد و کتاب دوم «شما که دیروز مرد بودید!» (با شما نیستم!)
ایشان زرنگی کرده و برای اینکه در این کار، دست تنها نبوده باشد و شریک جرم(!) هم داشته باشد؛ تألیف این دو کتاب را با همکاری «دکتر سیامک شایان» انجام داده است. چی میدانیم؛ شاید هم ایشان با همکاری دکتر افشین قناد، این کار را انجام داده است. خدا عالم است!
برای اینکه دستخالی از مطب این دوستان دندانپزشک خارج نشده باشید؛ تا جایی که جا هست، شما را مهمان چند فقره از خاطرات چاپیده شده در این دو کتاب میکنیم. این همه در مطب دندانپزشکان عزیز، استرس و اضطراب و درد و خونریزی داشتهاید؛ یکبار هم که شده، بخندید. بعداً سر حساب کردن خدمات دندانپزشکی، جبران میکنند!
غفلت۸۱۳ روزه
دکتر عطیه هاشمیان
داشتم برای یه آقای میان سال جرمگیری میکردم و در حین آن توضیح میدادم که چند تا ریشه داری که باید خارج بشه و فلان مقدار ترمیم و بعدم ایمپلنت، که گفت: «بنویس خانم دکتر، میام همشو انجام میدم…»
و ادامه داد:« من ۸۱۳ روزه خودمو از یاد بردم و خوب مسواکم نزدم. اما حالا میخوام به خودم برسم…»
اینها را گفت و چشمانش را بست.
کنجکاو شده بودم، پرسیدم: «جسارته، شما چطوری اینقدر دقیق یادتون هست از کی به خودتون نرسیدین؟»
بغض کرد و گفت:«تاریخش یادم نمیره، روزی که زنم رفت خارج و تنها گذاشت…»
دندانپزشکی در زندان
دکتر شیوا جعفرنیا
تشخیص دوم بودیم و طبق معمول در عجله برای معاینه سریع بیمارها. معمولا بیماران بخش تشخیص، هر کدام داستان خودشان را داشتند، ولی کیس آن روز فرق داشت. آقایی درشت هیکل با تعداد زیادی خالکوبی روی دست و بدنش نشست روی یونیت معاینه. ویزیت را شروع کردم. یکی از دندانهای شش پایینش حالت خاصی داشت. انگار بمب داخلش ترکیده بود. ازش پرسیدم:« این دندونت درد نداره؟» جواب داد: «نه قبلا درد داشت، خودم عصب کشیش کردم!»
گفت: «هیچی خانم، توی بند نبودم، اونجام که دندونپزشک نداریم ولی خیلی راحته، یک سری سیخ داریم، یکی از اونارو داغ کردم و فرو کردم تو دندونم. اولش درد گرفت ولی بعدش دیگه خوب شد. با او دندون مشکلی ندارم، شما بقیه رو ببین!»آنقدر قانع شدم که جوابی برایش نداشتم. من ماندم و قیافه متعجب از میزان پیشرفت تکنولوژی دندانپزشکی در زندان!
جیغ بیدلیل
دکتر توفیق کوچکخانی
یک روز در ساعات اوج شلوغی درمانگاه، برای خانم میانسالی بعد از تزریق بیحسی و مطمئن شدن از آن، دندان کشیدم. آنچنان جیغی کشید که نه تنها پرسنل و بیماران منتظر، بلکه از ایستگاه تاکسی جلوی مرکز هم مردم هراسان، در اتاق دندانپزشکی ریختند. بنده که از شدت خجالت خیس عرق شده بودم با اظهار تأسف پرسیدم: «شرمنده، خیلی درد گرفت؟»
گفت:«خیلی ممنون، اصلا درد نداشت. خیلی عالی بود، اصلاً نفهمیدم»
گفتم: «اگه درد نداشت، پس اون جیغ چی بود؟»
گفت:«قبلا جای دیگه کشیده بودم، خیلی درد داشت. فکر کردم اینم مثل اونه!»
پیشنهاد شغل جایگزین
محمدرضا مشفق، دانشجوی دندان پزشکی
من و علی دوستم در بخش تشخیص بودیم. علی بالای سریک مریض ایستاده بود و شرح حال میگرفت. یهو استاد آمد و چند تا سوال ازش پرسید هیچ کدام را بلد نبود.
شروع کرد به دعوا کردنش. وقتی تمام شد و استاد رفت، بیمار برگشت و به او گفت:«گل پسر، درستاتور نخوندی؟! بیا من توی سوپر مارکتم یک شاگرد میخوام پیشم وایستا!»
آماده شدن برای آمپول
دکتر راشین آریان فر
در دوران طرح بودم که خانم مسنی برای کشیدن دندان به من مراجعه کرد. روی یونیت نشست و بعد از معاینه گفتم:«اگر آماده هستید، آمپول بزنم؟»
پشتم را بهش کردم تا سرنگ بیحسی را آماده کنم،همانطور که پشتم بهشون بود، صدای تکون خوردن یونیت را میشنیدم. وقتی برگشتم، با دیدن آن صحنه گیج شدم.
بیمار روی یونیت کاملاً برگشته و روی شکم خوابیده بود و شلوارش را پایین کشیده بود.
با تلاش زیادی خندهام را پنهان کردم و گفتم:« مادر جان، قراره دندانت را بکشم، پس آمپول را هم به دندانت میزنم!»
بیمار مبادی آداب
دکتر علی سجادی
روزی آقای با نزاکت و با ادب وارد اتاق مطبم شد. بعد از سلام و علیک گفت:« دکتر، بد نباشه و اشاره کرد به ماسک روی دهانم.» تعجب کردم که مگه ایشان اصلاً دندانپزشکی نرفته است! تعجبم وقتی بیشتر شد که داشت به صورت سرپایی، شرح حال و مشکل دندان خود را میگفت. صندلی دندانپزشکی را نشان دادم و گفتم:«بفرمایید بنشینید.» گفت:
«خواهش میکنم جسارت نمیکنم، شما بفرمایید!»
هرگز آدمی به این با ادبی در عمرم ندیده بودم. اینطور که پیش میرفت، احتمالاً بیحسی را هم باید به خودم میزدم!
بالاخره بعد از کلی عقب عقب رفتن و تعارف، توجیه شد که باید روی صندلی بنشیند چون اینجا مخصوص بیمار است، نه دکتر.
ولی تازه مشکل شروع شده بود. چون حاضر نبود جلو دکتر پاهایش را دراز کند!
گروه هدف
دکتر مریم خسروی
در حال گذراندن طرحم بودم و افراد گروه هدف، شامل زیر ۱۴ سالهها، زنان باردار و شیرده تا یک سال در این طرح رایگان بودند.
بیماری روی یونیت نشست و پرسیدم: «هزینه داریدکه دو تا دندانت را امروز درست کنم؟»
دستیارم پرسید: «باردار یا شیرده باشی، رایگان است.»
بیمار هم خیلی جدی جواب داد: «دو سال پیش سقط داشتم، اما هنوز کامل شیرم خشک نشده، قبول میکنید؟!»
منبع:دندانه