دندانپزشک شکنجهگری که نامزد اسکار شد
مروری بر فیلم دونده ماراتن که تصویر سیاهی از دندانپزشکی ارائه میدهد
دندانپزشکان خیلی وقتها با درد سر و کار دارند و طبیعی است که هر چقدر در دنیای واقعی برای نجات آدمها تلاش میکنند، در هالیوود پتانسیل تبدیل شدن به نقشهای منفی را داشته باشند. یکی از بارزترین نمونههای آن، دکتر سل است با بازی لارنس اولیویه در فیلم دونده ماراتن (ماراتن من، ۱۹۷۶).
داستان فیلم
بیب لوی (با بازی داستین هافمن) دانشجوی دکتراست و همزمان دوی ماراتن میآموزد. او به شکلی ناخواسته درگیر شبکهای از فعالیتهای جاسوسی و پیچیده دولت میشود. ماجرا زمانی شروع میشود که یک تصادف در نیویورک روی می دهد و طی آن برادر «کریستین سل»، دندانپزشک بدنام آشوویتس، کشته میشود. قربانیان آشوویتس نام دکتر سل را «فرشته سفید» گذاشته بودند. برادر سل یک جعبه کمکهای اولیه دارد که پر از الماس است، و مرگ برادر باعث میشود که این شکنجهگر سابق نازیها که در آمریکای جنوبی مخفی شده، به نیویورک برود تا از باقیمانده داراییهایش حفاظت کند.
بیب با یک دانشجوی آلمانی پنهانکار به نام السا (مارته کلر) دوست میشود که از همان ابتدا دردسر درست میکند. کمی بعد، داک، برادر بیب (با بازی روی شایدر) به دست سل کشته میشود. سل هر کسی را که حس کند تهدیدی برای گنجش به شمار میرود با تیغی بزرگ از پیش رو برمیدارد. مشخص میشود که داک مامور سیا بوده و بیب درمییابد که برادرش، هم در جستجوی سل بوده و هم به او کمک میکرده است. السا هم همدست نازیها است.
اما اوضاع بدتر از این هم میشود.
مرگ داک باعث میشود که سل و دیگر اعضای نیروهای ویژه داک، به سراغ بیب بروند. آنها مطمئن هستند که بیب قصد دزدیدن گنج سل را دارد. سل میخواهد بداند که آیا جای الماسهایش امن است یا نه، اما بهجای آن که دیپلماتیک رفتار کند، مستقیما به سراغ کاری میرود که در آن تبحر ویژه دارد: شکنجه با دندانپزشکی. بیب هیچ چیز از الماسهای سل نمیداند ولی در هر حال سل او را با مته دندانپزشکیاش شکنجه میدهد تا از او حرف بکشد. او موفق میشود برای چند ساعت از دست مردان سل فرار کند (و اسم فیلم هم از همینجا میآید) تا این که مستقیما با شکنجهگرش رودررو میشود. این بار او دست بالا را دارد.
لارنس اولیویه در دوران بازیگریاش چندین بار نقشهای منفی را ایفا کرد، اما کریستین سل یکی از شریرترین نقشهای او بوده است. او با این فیلم در میان ۵۰ کاراکتر منفی تاریخ سینمای آمریکا قرار گرفت. اولیویه در هنگام ساخت فیلم بهشدت بیمار بود، اما با این حال توانست جوایزی را برای این فیلم از آن خود کند. او یکی از بهترین نمایشهای نیمه دوم عمرش را در این فیلم داشت. هافمن از تجربه کار با او لذت برد و هنوز هم از ماجرای جالبی میگوید که بین این دو اتفاق افتاد.
میگویند هافمن یک بار در حالی وارد صحنه فیلمبرداری شده که بسیار خسته به نظر میرسیده و گفته در خودرو خوابیده است. اما بعد مشخص میشود که او شب قبل را اصلا نخوابیده. هافمن میگوید شب را بیدار مانده تا ذهنیت کاراکتر خودش را پیدا کند، یعنی کسی که یک دندانپزشک سادیست او را تحت تعقیب قرار داده است. اولیویه هم به هافمن گفته: «پسرم، چرا بازیگری را امتحان نمیکنی؟!»
این جمله به اندازه جمله «جاش امنه؟» در فیلم، معروف شده است. کاراکتر اولیویه در این فیلم در هنگام شکنجه هافمن این جمله را به زبان میآورد. البته ماجرایی که تعریف شده را بسیاری نامعتبر میدانستند تا این که هافمن در مصاحبهای که در دیویدی فیلم گنجانده شد آن را تایید کرد. او گفت که اولیویه او را اذیت کرده و او واقعا تمام شب را در استودیو ۵۴ بیدار مانده است. به این ترتیب بزرگترین بازیگر شکسپیری تاریخ (اولیویه) نتوانست خود را با یکی از بزرگترین مبلغان «متد اکتینگ» لی استراسبرگ در زمینه بازیگری همنوا کند، هرچند که این دو نمایشی درخشان در این فیلم داشتند.
اولیویه برای فیلم «دونده ماراتن» نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل شد. او همین جایزه را در مراسم گلدن گلوب از آن خود کرد. جان شلزینگر، کارگردان فیلم هم جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردان را گرفت. داستین هافمن و مارته کلر برای عنوان بهترین بازیگر نقش اول مرد و بهترین بازیگر نقش مکمل زن نامزد این جایزه شدند و ویلیام گلدمن هم با وجود نامزدی در رشته بهترین فیلمنامه، نتوانست این جایزه را از آن خود کند.
گلدمن، نویسنده کتاب و فیلمنامه «دونده ماراتن» در یک جلسه پرسش و پاسخ درباره ماجرای اولیویه و هافمن گفت: «امیدوارم که آن ماجرا واقعی باشد. در آن لحظه پیششان نبودم. اما امیدوارم که این اتفاق واقعا افتاده باشد.» او در جواب به این سوال که آیا از فیلم راضی بوده یا نه گفت: «من عاشق اولیویه بودم. صحنه دندانپزشکی باعث شد من در مطبهای دندانپزشکی سراسر دنیا معروف شوم!» او در این جلسه گفت که نویسندگان محبوبش چه افرادی هستند: «خیلیها. اروین شاو، تولستوی، چخوف، موام، سروانتس… همه داستانگوهای فوقالعادهای هستند.»
یکی از شرکتکنندگان به گلدمن میگوید: «دندانپزشکی در شهر هست که از واقعیت مجازی استفاده میکند و به افراد عینکی میدهد که در هنگام دندانپزشکی، فیلم تماشا کنند. او فیلم دونده ماراتن را هم برای بیمارانش پخش میکند.» گلدمن هم پاسخ میدهد: «اگر کسی در هنگامی که روی یونیت دندانپزشکی باشم این فیلم را به من نشان بدهد، با تمام سرعت از آنجا فرار میکنم!»
از گلدمن پرسیدند: «هرچند که علاقهای به کارگردانی ندارید، اما تا حالا اذیت نشدهاید که فیلمنامه شما در نسخه نهایی فیلم تا حد زیادی تغییر کند؟» او هم پاسخ داد: «البته که اذیت میشوم. اما به من فرصت کارگردانی هم پیشنهاد شد که البته هرگز نپذیرفتم، چون از بازیگران میترسم. کار با ستارگان سینما، با خیلیهایشان، میتواند سخت باشد.»
منبع:دندانه