فلایکتومی!
خاطرات یک دندانپزشک واقعی: ۲۲
فکر نمیکنم برای هیچ دندانپزشکی در طول حیات کاریش فرصت انجام فلایکتومی پیش آمده باشد!
ماجرا از این قرار است که یک از بعد از ظهرهای تابستان دو ساعت زودتر به مطب رسیدم تا کمی به بینظمیهای مطب را استتار کنم! مگسهای فراوانی در فضای مطب جولان میدادند و به همه جا سرک میکشیدند. ابتدا با مگس کش سعی در ارعاب و متفرق کردن این گروه خرابکار کردم ولی پرروتر و سمجتر از این حرفها بودند؛ بنابراین مجبور شدم به سلاحهای کشتار جمعی متوسل شده و از حشرهکش استفاده کنم. ولی گویا حشرهکش برای این مگسها در حکم باده عشق بود و فقط تلوتلو میخوردند و به در و دیوار اصابت میکردند و خبری از نسل کشی نبود!
ساعتی بعد بیمارم از راه رسید و روی یونیت نشست. مشغول اندوی یک دندان هفت بالا بودم و مدام به بیمار گوشزد میکردم دهانش را تا جایی که میتواند باز کند. ناگهان یکی از مگسهای مصدوم شیمیایی، وزوز کنان چرخی خورد و داخل دهان بیمار افتاد! بیمار که ترسیده بود دهانش را بست و از جا پرید و شروع به خالی کردن دهانش کرد… ولی ظاهرا مگس مست کرده در پستی بلندیهای دهان بیمار سنگر گرفته بود و خیال تسلیم شدن نداشت.
در این لحظه با احساس یک مسئولیت یک دندانپزشک واقعی وارد عمل شدم و با استفاده از آینه دندانپزشکی محل مگس مغروق و آب کشیده را در وستیبول باکال بیمار شناسایی کردم و با استفاده از پنس آن را از دهان بیمار خارج کردم!
طبق آنچه در دانشکده یاد دادهاند هر بافت حیاتی که ما از دهان بیمار خارج میکنیم باید جهت تشخیص بافتشناسی به آزمایشگاه پاتولوژی ارسال کنیم. ولی از آنجایی که بالهای مگس حاصل از پروسه فلایکتومی اینجانب هنوز بر رویش سوار بود، تشخیص قطعی را با همان چشمان تیز بینم دادم و نیازی به منت کشی پاتولوژیست نبود!
در پایان باید بر اساس این گزارش مورد من، یک مورد هم به اندیکاسیونهای استفاده از رابردم حین درمانهای دندانپزشکی اضافه کنند که آن جلوگیری از افتادن مگس و سایر اشیای ناشناخته پرنده به داخل دهان بیمار و پیشگیری از نیاز به فلایکتومی است!
منبع:دندانه