سه پرده از دوگانگی قضاوت مردم در باب طلب مزد
دکتر مسعود شادنژاد
پرده اول:
امروز صبح به دکان نانوایی رفتم…
و…
دو عدد نان خریدم. نانوایی را که ترک کردم. جناب نانوا پیشبند بسته پیشم آمد که آقای محترم ببخشید وجه نان را نپرداختید…
گفتم: شرمنده فعلا پول ندارم…! سه روز هست که هیچی نخورده ام، وجه آن را به من ببخش واز من نگیر…
جناب نانوا نانها را گرفت که هیچ؛ گفت: مردک مگر خیریه باز کردیم و چنین وچنان…
برایم جالب بود که همه مردمی هم که در صف نانوایی بودند از نانوا حمایت کرده و من را لعنت نموده که فلان فلان شده میخواهد نان مجانی بخورد…
پرده دوم:
به دکان قصابی رفتم. نیم کیلو گوشت درخواست کردم. گوشت را که وزن کرد؛ گرفتم؛ تشکر کرده؛ قصابی را ترک کردم….
دیری نپایید که قصاب ساتور به دست تعقیبم کرد که: آقای؟ پول گوشتها را یادت رفت؟
گفتم: شرمنده هستم دو ماه است فرزندانم گوشت نخوردهاند؛ اکنون هم برایم میهمان آمده است. چند ماهی هم هست که بیکار هستم. وجه گوشت را به من ببخش یا بدهکارم کن در اسرع وقت پرداخت میکنم.
چنان ساتور را بلند کرد که زهرهام ترکید. گوشتها را گرفت و لگدی هم نثارم کرد…
برایم جالب بود که اینبار هم همه مشتریان و همسایگان از ایشان حمایت کرده و من بخت برگشته را تف و لعنت نمودند که فلان فلان شده میخواهد گوشت مجانی بخورد…
پرده سوم:
به علت سرماخوردگی به مطب پزشکی مراجعه کردم؛ منشی دکتر از من مبلغی را بابت ویزیت دکتر طلب کرد….
گفتم: سرما خورده هستم و وجهی بابت ویزیت ندارم…
منشی گفت: بدون ویزیت نمیشه…
از مطب بیرون آمدم. هوار زدم که: آی مردم چه نشسته اید که بیمار هستم و این دکتر […] بدون دریافت پول حاضر به ویزیت من نیست…
اما…
این بار ورق برگشت. خیلی خوشحال شدم چون همه مردم و همسایگان از من حمایت کردند و مرتب پزشک را لعن میکردند که انسانیتت کجا رفته؛ سوگندت چه شد؟!
خلاصه دیدم کلی طرفدار پیدا کردم.
پزشک بخت برگشته که اکنون انگشت نمای خلق شده بود مجبور به ویزیت رایگان من شد. خیلی کیف کردم با دمم هم گردو میشکستم ولی وقتی با خودم خلوت کردم و کلاهم را که قاضی کردم کمی خجالت کشیدم…..!!
به طرز تفکر مردم اندیشیدم اینکه چرا احساس میکنند تمامی مشاغل دنیا باید برای کاری که انجام میدهند مزدشان را طلب کنند. اما اگر پزشکی برای کار و خدماتش حق الزحمه طلب کند آن را غیر اخلاقی دانسته مزمت میکنند. چرا اینقدر دوگانگی در قضاوت؟!
نانوا و قصاب هم از طریق کسب خود امرار معاش میکنند، پزشک هم از طریق طبابت خود؛ اما چرا مردم به نانوا و قصاب اعتراضی نکردند اما به پزشک و کادر درمانی اعتراض شدید و طلبکارانهای داشتند.
راستی چرا…
و …
این درحالی بود که اگر نان نمیخوردم از گرسنگی میمردم ولی از سرماخوردگی خیر.
منبع:دندانه