جرم؛ تبلیغات!/ دندانپزشکان در ایران و کاناداچگونه تبلیغات میکنند؟
در یکی از روزهای شلوغ و پرترافیکِ تهران به یکی از شعبات قضایی مراجعه کردیم تا به پروندهمان رسیدگی کنند. خودم و همسرم را میگویم. همسرم که دندانپزشک است به دادگاه معرفی شده بود و من میخواستم همراهیاش کنم. علتِ تشکیلِ پرونده: تبلیغات.
آن موقع – شاید ده سالِ پیش – همسرم در درمانگاهی در غربِ تهران کار میکرد. واقعیت این است که روحِ او از ماجرای تبلیغات و مشکلاتی که پس از آن ایجاد شد بیخبر بود. صاحب کلینیک که دندانپزشک نبود و چند دندانپزشک را در خدمت داشت هر هفته در یکی از پیکهای محلی آگهی منتشر میکرد. آگهی نامِ کلینیک را در خود داشت و کارهای معمولِ دندانپزشکی را مثل ترمیمی و پروتز و ارتودونسی ذکر کرده بود به اضافه نشانی و تلفنِ کلینیک. حتی اسمِ دندانپزشکان هم در آگهی درج نشده بود؛ چرا که چند همکار عمومی و متخصص در آنجا کار میکردند و هیچچیز همیشگی نبود.
ما به دنبالِ سه احضاریه به دادگاه رفتیم. همکارِ دندانپزشکی داشتیم در یکی از دانشگاهها که مسئول نظارت بود. اسمش یادم نیست و بهتر که نیست و او هم حالا در این سمت نیست و بهتر که نیست. او با صاحب کلینیک جر و بحث و عداوتی داشت و قهر و آشتیِ خودش را با طرحِ مساله تبلیغات به دادگاه کشانده بود. قانون در این باره چه میگفت؟ قانون میگفت پزشک و دندانپزشک جز در زمانِ افتتاح مطب و یا انتقالِ آدرس حق تبلیغات ندارد. فکر نمیکنم در این مورد اشتباه کرده باشم که هنوز هم قانون با وجود تغییراتی تبلیغات را منوط به کسب مجوز از سازمانِ نظام پزشکی میداند. البته قوانین مربوط به تبلیغات در سال ۱۳۸۷ بازنگری شد. باری، از میانِ همکاران تنها کسی که داوطلبِ رفتن به دادگاه شد همسرِ من بود. هیچکس آن احضاریهها را جدی نگرفت و احتمالا کارِ درستی هم کرد. اما ما رفتیم به شعبه فلان تا تکلیفمان معلوم شود. ناگفته نماند که پیش از این مراجعه با آن همکارِ اینک مخلوع، تلفنی گفتگو کردم و به او گفتم شایسته نیست شما پزشک یا دندانپزشکی را در کنارِ مجرمانِ عادی به دادگاهی که قاضیِ آن هیچ از پزشکی نمیداند، معرفی کنی. زبانبازی کرد که نه چیزی نیست و شما فقط یک امضا بدهید و فلان است و بهمان. اما غریبه که نیستید. چیزی بود.
حال میپرم به کشورِ کانادا که رویهای سوسیالدموکراتیک دارد. هم صاحبِ بیمهای فراگیر است (البته به جز دندانپزشکی، دارو و فیزیوتراپی) که آن را در میانِ کشورهای طرفدار سیستمهای تامین اجتماعی جا میدهد؛ هم تبلیغاتِ امور پزشکی را در تقلید از سیستمِ سرمایهداریِ آمریکا کاملا آزاد گذاشته است. خودِ من در ابتدا از دیدنِ اینهمه تبلیغاتِ دارویی در رادیو و تلویزیون و مجلات وحشت کرده بودم. هنوز هم با آن مخالفم اما شکی نیست که همین تبلیغات دارویی خط قرمزهای زیادی دارد؛ مثلا آنتیبیوتیکها و نارکوتیکهایی مثل کدیین به هیچ عنوان بدون نسخه قابل دسترسی نیستند. شاید برایتان خندهدار باشد اگر بگویم یک قرص استامینوفن کدیین در بازارِ سیاه سوداگرانِ موادمخدر چند ده دلار رد و بدل میشود. پس بی حساب و کتاب نیست اما آنطوری هم نیست که دستِ شما را ببندد.
در مجلاتِ فارسیزبانِ تورنتو آگهیهای دندانپزشکانِ ایرانی در قطعهای مختلف چاپ میشود. آیا هیچکدام از آنها دست به گمراه کردنِ خواننده میزنند؟ من بازرسِ انجمن کالج سلطنتی دندانپزشکان انتاریو نیستم اما موارد کوچکی را دیدهام که قطعا از دیدِ آنها مخفی است. چیزهایی که ممکن است در آگهیهایی در تهران هم دیده شود اما در کلیتِ ماجرا همهکاری آزاد است و شما اگر به عنوانِ دندانپزشک بر تواناییِ خود حتی در جراحیهای پیچیده آگاه هستید چرا که نه؛ آن را در آگهیِ خود بگنجانید.
ماجرای کلینیکهای کانادایی هم مشابه است. شبکههای رادیوییِ محلی و مجلاتِ محلی بهترین جا برای پیدا کردنِ این آگهیها هستند. خب برخی هم به شیوههای غیرمستقیم پناه میبرند مثلا یک روز در سال برنامه درمانیِ خیریه میگذارند که میرود در خبرها و خودش آگهیِ سودمندتر و موثرتری است. اما به طور کلی مردم به دیدنِ عکسهای آتلیهای با ابعادِ بزرگ از خودِ دندانپزشکان و تیمشان که بلااستثنا رو به دوربین میخندند عادت کردهاند. برخی سفید کردنِ دندان را به عنوان امکانی مجانی ارائه میدهند و برخی اعلام میکنند همه بیمهها را میپذیرند.
ممکن است بپرسید وقتی بسیاری از مردم بیمههای دندانپزشکی خصوصی دارند چه نیازی به تبلیغات است. باید گفت بیشتر این بیمهها پوشش صد در صد و کامل ندارند و بیمار ناگزیر به پرداختِ سهمِ خود است. ضمن اینکه بیمههای دولتی مثلِ سازمانِ تامینِ اجتماعیِ خودمان تعرفههای بسیار پایینتری دارند. در عوض بیمارانی هم هستند که هزینه را از جیبِ خودشان میپردازند. پس به هر صورت هر دندانپزشکی در تلاش است تعدادِ بیمارانِ خودش را بیشتر کند چون اساسا با تفاوتهای مطبداری در ایران و کانادا بخشِ عمده درآمد از چکآپهای چندماهه و وجودِ شغلی به نامِ “بهداشتکار دهان و دندان” تامین میشود. شغلی که در چارتِ مشاغلِ ما در ایران هم وجود داشت و من همیشه تاسف میخورم چگونه تغییرشکل داد و به بیراهه رفت.
برگردیم به قصه دادگاهِ ما. درست برخلافِ آنچه همکارِ مغرضِ ما گواهی داده بود و درست مانندِ آنچه خودم پیشبینی میکردم ما با مجرمانِ عادی به یک دادسرای مشترک راه یافتیم. مجبور شدیم تن به بازرسیِ بدنی و ضبطِ موبایلها بدهیم و ساعتها در راهروها منتظر بایستیم و به دیوار تکیه بزنیم در حالیکه سربازها و افسرها و زندانیان با دستبند و دعوا و مشاجره و هر آن چیزی که برای خراب کردنِ روزِ شما فراهم است، دور و برتان پرسه بزنند. میخواهید بدانید رایِ دادگاه چه بود؟ قاضی ما را بعد از ساعتها معطلی به حضور نپذیرفت. ظاهرا به منشیِ دادگاه گفته بود “این چه مسخرهبازی است؟ این هم شد جرم؟ مختصری جریمهشان بکن بروند.” البته مردِ منشی که انصافا آدمِ خوبی هم بود این را به من نگفت و همشهری بودن با همسرم و آشنا بودنِ نامِ فامیلِ ایشان را بهانه کرد تا یک چکپول (احتمالا ایرانچک) پنجاه تومانی از ما بگیرد و راهیمان کند. ما هم موبایلها را به سرعت گرفتیم و از نزدیکترین در به جایی گریختیم. جرممان چه بود؟ تبلیغات.
منبع:دندانه